سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون از صفین باز مى‏گشت ، به گورستان برون کوفه نگریست و فرمود : ] اى آرمیدگان خانه‏هاى هراسناک ، و محلتهاى تهى و گورهاى تاریک ، و اى غنودگان در خاک اى بى کسان ، اى تنها خفتگان اى وحشت زدگان شما پیش از ما رفتید و ما بى شماییم و به شما رسندگان . امّا خانه‏ها ، در آنها آرمیدند ، امّا زنان ، به زنى‏شان گزیدند . امّا مالها ، بخش گردیدند . خبر ما جز این نیست ، خبرى که نزد شماست چیست ؟ [ سپس به یاران خود نگریست و فرمود : ] اگر آنان را رخصت مى‏دادند که سخن گویند شما را خبر مى‏دادند که بهترین توشه‏ها پرهیزگارى است . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر

چگونه همیشه پرانرژی باشیم


مثبت اندیشی-قسمت سوم
یک توپ پرتاب کن بیسبال که درلیگ اصلی بازی می کرد یک بارباید در دمای هوای بالاتر ازسی و هشت درجه مسابقه می داد.دراثر تلاش آن روز بعد ازظهر،نیم کیلو وزن کم کرد در مرحله ای از بازی انرژی اش افت کرد .روش او باز گرداندن انرژی منحصر به فرد بود.او فقط این جمله را چندبار تکرار کرد:«اما آنانی که به خدا امید بسته اند نیروی تازه می یابند مانند عقاب اوج می گیرند،می دوند و خسته نمی شوند،راه می روند و ناتوان نمی گردند»
فرانک هیلر،همان توپ پرتاب کنی که این کار را تجربه کرده بود گفت که بلند تکرار کردن این جمله درمنطقه ی پرتاپ توپ واقعاً باعث تجدید نیروی او شده بود؛به طوری که توانسته بود مسابقه را به پایان ببرد و باز هم انرژی داشته باشد.او روش کارش را این طور توضیح داد:«من فکری را از ذهنم گذراندم که انرژی زیادی تولید می کرد.»
اینکه فکر کنیم چه احساسی داریم تأثیرآشکاری براحساس واقعی ما دارد.اگر ذهنتان به شما بگوید خسته هستید،مکانیسم بدن شما،اعصاب و عضلاتتان این واقعیت را می پذیرند اگر ذهن شما به طور جدی به موضوعی علاقمند باشد می توانید تا هر وقت که بخواهید به فعالیتی که به آن موضوع مربوط می شود ادامه دهید.مذهب از طریق افکارما عمل می کند.درواقع مذهب نظام انضباط فکری است.فراهم کردن اندیشه های مذهبی برای ذهن می تواند انرژی شما را افزایش دهد.به شما کمک کند تا با القای این فکر که ازحمایت کافی و منابع قدر ت برخوردار هستید فعالیت چشمگیری داشته باشید.
یکی از دوستانم درکانتیکات زندگی می کند.او که مردی فعال و سرشار از نیروی حیات و قدرت هست می گوید که مرتب به کلیسا می رود تا "باطری هایش را شارژ کند".تصورش از رفتن به کلیسا درست است.خداوند منبع انرژی است:او منبع انرژی در دنیا است،انرژی الکتریکی و انرژی معنوی!در واقع تمام صورت های انرژی از خالق یکتا سرچشمه می گیرند.کتابهای مقدس براین نکته تأکید می کنند:«او به خستگان نیرو می بخشد و به ضعیفان قدرت عطا می کند.»
ارتباط با خداوند در درون ما جریانی از همان نوعِ انرژی به وجود می آورد که جهان را دوباره می سازد و هرسال فصل بهار را تازه می کند.هنگامی که از طریق فرایندهای فکری مان در ارتباط معنوی با خداوند قرار می گیریم،انرژی الهی در درون شخصیت ما جریان پیدامی کند.وقتی ارتباط با انرژی الهی قطع می شود شخصیت فرد به تدریج از لحاظ جسمی،ذهنی و روحی تحلیل می رود.یک ساعت الکتریکی که به منبع انرژی متصل است از کار نمی ایستد و تا بی نهایت،زمان دقیق را نشان می دهد.آن را از برق بکشید،می بینید که از کار می افتد.چون ارتباطش را با نیرویی که درجهان جریان دارد از دست داده است.به طورکلی،این فرایند در تجربه ی انسانی نیز،البته به شکلی غیرمکانیکی،عمل می کند.
سال ها پیش دریک سخنرانی شرکت کردم،سخنران درحضور جمع بی شمار حاضران ادعا می کرد که در طی سی سال گذشته هرگزخسته نشده است.گفت که سی سال قبل تجربه ای معنوی داشته و با تسلیم نفس با نیروی الهی ارتباط برقرار کرده است.از آن زمان به بعد از قدرت کافی برای انجام تمام فعالیت هایش برخوردار شده و فعالیت های چشمگیری انجام داده است.او چنان به وضوح تعالیمش را شرح می داد که تمام افرادی که درآن اجتماع بزرگ حضور داشتند تحت تأثیر قرارگرفتند.
تجربه ی او برای من نشانه ی آشکاری از این واقعیت بود که در ضمیر خودآگاهمان می توانیم ازمنبعی از نیروی بی حد وحصراستفاده کنیم و هرگز دچار تحلیل رفتن انرژی نشویم.سال هاست که نظریات آن سخنران و افراد دیگر را مطالعه کرده و مورد آزمایش قرارداده ام.حالا براین باورم که اگر اصول مذهبی به طورعلمی مورد استفاده قراربگیرد می تواند جریانی مستمر ازانرژی را در ذهن و بدن انسان به وجود بیاورد.
نتایج بررسی های مرا پزشک مشهوری نیزکه با هم وضعیت دوست مشترکی را مورد مشاهده قرارداده بودیم تأیید کرد.این مرد که مسئولیت های اجتماعی سنگینی برعهده داشت بی وقفه از صبح تا شب کار می کرد اما به نظر می رسید که همیشه می تواند مسئولیت های جدیدی را برعهده بگیرد.او می دانست چطورکارش را به راحتی و به طورمؤثرانجام بدهد.
به آن پزشک گفتم که امیدوارم این مرد با چنان شدت زیادی کارنکند که باعث درهم ریختگی عصبی او بشود.سرش را تکان داد و گفت:«من که دکترش هستم فکرنمی کنم او درمعرض خطر از پا درآمدن باشد.


ادامه مطلب...


لیست کل یادداشت های این وبلاگ