اسکیزوفرنی بیمارئی روان پریشانه( پسیکوتیک) با علت ناشناخته و تظاهرات متفاوت است که با علایم مثبت و منفی (نقص ـ deficit) مشخص میگردد. اگرچه اسکیزوفرنی یک اختلال شناختی نیست، ولی اغلب باعث نقصهای شناختی میشود. علایم اسکیزوفرنی به شکل سوئی بر تفکر، احساس، رفتار و عملکرد اجتماعی و شغلی تأثیر میگذارد.
این بیماری معمولاً مزمن است و دورهای را که شامل یک مرحله پیشدرآمد (prodromal)، یک مرحله فعال و یک مرحله باقی مانده است، دربرمیگیرد. مراحل پیشدرآمد و باقیمانده با شکلهای ضعیفشده علایم فعال مثل عقاید عجیب و تفکر سحرآمیز و نیز نقص در مراقبت از خود و ارتباطهای بینفردی مشخص میشود.
اسکیزوفرنی بهعنوان یک اختلال مغزی شناخته شده، که با اختلال ساختمانی و عملکردی همراه و در مطالعات تصویربرداری عصبی قابل رؤیت است و جزء ژنتیک آن هم در مطالعات دوقلوها مشاهده شده است.
تاریخچه
اسکیزوفرنی برای اولین بار به شکل رسمی توسط روانپزشکی بلژیکی بهنام بندیکت مورل (Bendict Morel) شرح داده شد که این بیماری را جنون زودرس demence precoce نامید.
امیلکرپلین (Emil Kraepelin) که یک روانپزشک آلمانی بود، اصطلاح جنون جوانی dementia praecox را برای گروهی از بیماریهائی بهکار برد که در نوجوانی شروع و به زوال عقل ختم میگردد.
یوگن بلویلر (Eugen Bleuler) روانپزشک سوئیسی اصطلاح اسکیزوفرنی را معرفی کرد. هیچ علامت یا نشانهای پانوگنومیک بیماری نیست، بلکه گروهی از یافتههای مشخص نشاندهنده تشخیص میباشد. اسکیزوفرنی یک بیماری مزمن، حاد و ناتوانساز است. در حدود یک درصد جمعیت در طول حیاتشان دچار این بیماری میشوند.
شیوع سنی و جنسیتی
• اسکیزوفرنی در مردان و زنان به یک نسبت وجود دارد.
• اسکیزوفرنی غالباً در مردان در سنین پایینتر، معمولاً در اواخر نوجوانی یا اوایل بیست سالگی، بروز میکند.
• اسکیزوفرنی عموماً در زنان در سنین بیست یا اوایل سیسالگی بروز میکند.
• کودکان بعد از 5 سالگی ممکن است دچار اسکیزوفرنی شوند امّا بروز آن قبل از دوران بلوغ بسیار نادر است.
علائم و نشانههای اولیه
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
چگونگی انتقاد از نوجوانان
از ویژگی های عمده نوجوانی کسب شخصیت ( تشخص طلبی ) است . به طور کلی شخصیت جنبه بیرونی و اکتسابی دارد ، در حالی که منش جنبه ذاتی و درونی دارد .
« نوجوان دوستدار کسب شخصیت است »
برای رسیدن به مرحله کسب شخصیت باید دو اصل حاصل شود :
1) انجام مهارت ها و دارا بودن توانمندی های خاص در برخورد با دیگران
2) پذیرفته شدن این مهارت ها از سوی پدر و مادر و اطرافیان
برخی نوجوانان مرحله اول را طی می کنند ولی اگر خانواده و اطرافیان و مراجع قدرت او را نپذیرفتند ، دچار عدم تعادل روانی می شود .
اگر به نوجوان کمک نکنیم و او را کنترل ننمائیم ، اثرات سقوط بسیار خطرناک و غیرقابل جبران خواهد بود. ولی برخی مسیرهای زندگی هموارتر است که در آن باید به کنترل دورادور نوجوان اکتفا کرد و اجازه داد خودش طی طریق کند. سپس یک حالت متناوب از نظارت و آزادی دادن به نوجوان باید در زندگیش باشد.
در جهت کسب شخصیت باید از دو راه به نوجوان کمک کرد :
- روش کسب مهارت ها و توانائی ها را بیاموزد .
- به زبان و رفتار به او بفمهمانیم که او را پذیرفته و درک کرده ایم و شخصیت او قابل پذیرش و احترام است و ما او را به عنوان یک انسان در حال کمال قبول داریم .
در انتقاد از نوجوان دقت کنیم که تمام شخصیت آنها را مورد حمله قرار ندهیم و تنها آن قسمتی را مورد سؤال قرار دهیم که نتوانسته وظیفه اش را درست انجام دهد. هرگز نباید به نوجوان یا هر شخص دیگر بگوئیم : تو لیاقت نداری و به درد هیچ کاری نمی خوری زیرا با این جمله تمام حیطه وسیع شخصیت او را مورد حمله قرار داده ایم . روی هم رفته هر انسان دارای نقاط مثبت و منفی شخصیتی است و برای مطرح کردن انتقاد بهتر است نخست چند نقطه مثبت او را متذکر شویم سپس اشاره به نقطه منفی نمائیم .
اگر ناگهان و بدون مقدمه شروع به انتقاد کنیم و این انتقاد را به تمام شخصیت نوجوان گسترش دهیم انتقادمان ویرانگر و مخرب خواهد بود .
آلپورت می نویسد : انتقاد از دیگران در حکم جراحی شخصیت است .
جراح روانی کسی است که از ویژگی های روانی نوجوانان کاملاً آگاهی دارد و روش صحیح انتقاد را می داند . تشویق به جا و انتقاد صحیح و درست می تواند انسان را متحول نماید .
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
اسکیزوفرنی: هذیان، توهم و خود بزرگبینی مقدمه
امروزه بیماریهای روانپریشی زیادی یافت میشود که اصولا در نگاه اول قابل شناسایی نبوده و گاهی حتی برعکس به نوعی کسانی که با فرد ارتباط دارند را دچار ابهام میکند. لذا، در این جستار نگارنده تلاش نموده است تا یکی از شایعترین آنها در جامعه ما را مورد بحث و بررسی قرار دهد.
مفهوم اسکیزوفرنی
واژه «اسکیزو» به معنی گسیختگی است و «فرنی» نیز به ذهن و روان اشاره دارد. اسکیزوفرنی اغلب به اختلال گسیختگی شخصیتی اشاره دارد، زیرا افکار و احساسات فرد مبتلا به این عارضه دارای ارتباط منطقی و معمول با یکدیگر نیستند. فرد مبتلا قادر نیست تخیلات خود را از واقعیت تمیز و تشخیص دهد. بنابراین، رفتاری غیرمنطقی و غیرعادی دارد.
علایم کلی شیوع بیماری
· دوریگزینی، درونگرایی و در مواردی حرّافی بیش از معمول.
· از دست دادن انگیزهها.
· محدودیت شدید هیجانات، یا بروز نابجای هیجانات.
· هذیانها: باورهای کاذب و غیرواقعی تغییرناپذیر همراه با خود بزرگ بینی.
· توهم: یک تجربه حسی منشأ گرفته از ذهن، مثلاً شنیدن صداها یا دیدن چیزهایی که وجود خارجی ندارند. برداشت توهمآمیز از یک متن یا نوشته. دشمن پنداری دیگران. عجز در مقابل دیگران در عین خود بزرگ گویی.
· اختلال تفکر که خود را با تکلم و نوشته های آشفته و غیرمرتبط نشان میدهد. مثلا از شاخه به شاخهای پریدن.
· تلاش در توجیه رفتاری که موجب آزار دیگران میشود.
· باور بیمار به اینکه دیگران افکار وی را شنیده یا میدزدند، یا او را تحت کنترل دارند و در حال تخریب او هستند.
· سوءظن به دیگران که گویا همه دشمن او هستند زیرا از همه بیشتر میفهمد.
· دست زدن به تخریب دیگران با کلمات و یا نوشتهها.
علل
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
چگونگی انتقاد از نوجوانان
از ویژگی های عمده نوجوانی کسب شخصیت ( تشخص طلبی ) است . به طور کلی شخصیت جنبه بیرونی و اکتسابی دارد ، در حالی که منش جنبه ذاتی و درونی دارد .
« نوجوان دوستدار کسب شخصیت است »
برای رسیدن به مرحله کسب شخصیت باید دو اصل حاصل شود :
1) انجام مهارت ها و دارا بودن توانمندی های خاص در برخورد با دیگران
2) پذیرفته شدن این مهارت ها از سوی پدر و مادر و اطرافیان
برخی نوجوانان مرحله اول را طی می کنند ولی اگر خانواده و اطرافیان و مراجع قدرت او را نپذیرفتند ، دچار عدم تعادل روانی می شود .
اگر به نوجوان کمک نکنیم و او را کنترل ننمائیم ، اثرات سقوط بسیار خطرناک و غیرقابل جبران خواهد بود. ولی برخی مسیرهای زندگی هموارتر است که در آن باید به کنترل دورادور نوجوان اکتفا کرد و اجازه داد خودش طی طریق کند. سپس یک حالت متناوب از نظارت و آزادی دادن به نوجوان باید در زندگیش باشد.
در جهت کسب شخصیت باید از دو راه به نوجوان کمک کرد :
- روش کسب مهارت ها و توانائی ها را بیاموزد .
- به زبان و رفتار به او بفمهمانیم که او را پذیرفته و درک کرده ایم و شخصیت او قابل پذیرش و احترام است و ما او را به عنوان یک انسان در حال کمال قبول داریم .
در انتقاد از نوجوان دقت کنیم که تمام شخصیت آنها را مورد حمله قرار ندهیم و تنها آن قسمتی را مورد سؤال قرار دهیم که نتوانسته وظیفه اش را درست انجام دهد. هرگز نباید به نوجوان یا هر شخص دیگر بگوئیم : تو لیاقت نداری و به درد هیچ کاری نمی خوری زیرا با این جمله تمام حیطه وسیع شخصیت او را مورد حمله قرار داده ایم . روی هم رفته هر انسان دارای نقاط مثبت و منفی شخصیتی است و برای مطرح کردن انتقاد بهتر است نخست چند نقطه مثبت او را متذکر شویم سپس اشاره به نقطه منفی نمائیم .
اگر ناگهان و بدون مقدمه شروع به انتقاد کنیم و این انتقاد را به تمام شخصیت نوجوان گسترش دهیم انتقادمان ویرانگر و مخرب خواهد بود .
آلپورت می نویسد : انتقاد از دیگران در حکم جراحی شخصیت است .
جراح روانی کسی است که از ویژگی های روانی نوجوانان کاملاً آگاهی دارد و روش صحیح انتقاد را می داند . تشویق به جا و انتقاد صحیح و درست می تواند انسان را متحول نماید .
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
پدر و مادر و نوجوانان:
در مقابل هم، یا در کنار هم؟
نار آمدن با نوجوانان برای اغلب بزرگترها کاری دشوار و گاه غیرممکن به نظر می رسد. آنها نارضایتی، سرکشی، و خشم خود را ( که جزو احساسات رایج این دوره هستند) به شیوه ای ناشیانه و گاه به بدترین نحو ممکن بیان می کنند. اما اگر والدین و نوجوانان هر دو یاد بگیرند احساسات خود را با احترام به هم بیان کنند، هر دو از نتیجه کار، راضی تر خواهند بود.
برخی والدین نیز با فرزندانشان مانند قهرمانان رفتار می کنند. موفقیت های فرزندانشان را نهایت لیاقت آنها می بینند. آنها نمی خواهند نوجوانانشان مستقلاً بیندیشند و ممکن است از نوجوانان برای جامه عمل پوشاندن به آرزوهای خود استفاده کنند و اگر فرزندشان همکاری نکند، آسمان را به زمین می دوزند.این که یک نوجوان عصبانی بخواهد اکثر تصمیم ها را خودش بگیرد، تا حدودی خوب است. اگر شما در حال حاضر به برخی از مدیران موفق هم توجه کنید، خواهید دید که آنان نیز مانند نوجوانان شما یک دنده هستند!
یک روان درمانگر می گوید: من بیشتر از همه، نگران بزرگسالانی هستم که در حال حاضر بیشترین آمار خودکشی را به خود اختصاص داده اند. اغلب آنها افرادی بوده اند که در دوران نوجوانی ناراضی و شاکی بوده اما هرگز خشم خود را نسبت به والدین ابراز نکرده و سرکشی نکرده اند. هر وقت نوجوانان از ما عصبانی می شوند، ساده ترین راه این است که حق را به خود بدهیم و از خود بپرسیم: آنها چطور می توانند اینقدر ناسپاس باشند؟ یا اینقدر ناراضی باشند؟ بعد ممکن است بگوییم: من پدر یا مادر او هستم، او فرزند من است؛ من رئیس هستم.
برخی والدین نیز با فرزندانشان مانند قهرمانان رفتار می کنند. موفقیت های فرزندانشان را نهایت لیاقت آنها می بینند. آنها نمی خواهند نوجوانانشان مستقلاً بیندیشند و ممکن است از نوجوانان برای جامه عمل پوشاندن به آرزوهای خود استفاده کنند و اگر فرزندشان همکاری نکند، آسمان را به زمین می دوزند.
برخی والدین از روش تهدید استفاده کرده و در برقرار کردن انضباط زیاده روی می کنند و از آنجایی که همه ما گناهکار هستیم، هر کسی ممکن است گناهش را به حساب اشتباه والدینش بگذارد. نوجوانان ما باید یاد بگیرند که خشم خود را در قالب کلمات مناسب بیان کنند، قرار نیست انتقام گیری نماییم بلکه باید حقایق را به گونه ای محبت آمیز و با احترام بیان کنیم.
یکی از والدین آگاه که فرزند نوجوانش از دست او عصبانی شده بود می گوید: فرزندم از دست من عصبانی است، زیرا به او اجازه رفتن به جایی را نداده ام. من خوشحالم که او بزرگ شده و نظرات خود را بیان می کند، او مرا دوست داشته و به من اعتماد دارد همین دلایل کافی است که خشم خود را با من قسمت کند. اما ترجیح می دادم این خشم را به گونه ای محترمانه تر بیان می کرد.
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
نقش حساس پدر در تربیت فرزندان
یکی از انسانشناسان مشهور معتقد بود، پدران به لحاظ زیستشناسی یک ضرورتند، ولی از حیث اجتماعی یک عامل ثانوی به شمار میروند. این عقیده براحتی در فرهنگ ما نیز جا باز کرده بود.
در جامعه ما تصویر سنتی پدران نشاندهنده آن است که آنها در مراقبت از کودک هیچ نقشی نداشته اند، هنگام تولد کودک در اتاق انتظار میمانند، تعویض پوشک یا گرم کردن بطری شیر را هرگز به عهده نمیگیرند، پای خود را به مهدکودک نمیگذارند و تربیت فرزند را تقریبا به طور کامل به همسرانشان میسپارند. این پدران افسانهای که به ایفای نقش اختصاصی نانآور خانواده سرگرم بودند، الگویی مقتدر اما دور از دسترس برای فرزندان خود بوده و بندرت شرکای فعالی در تربیت فرزندانشان محسوب میشدند.
پژوهشها نشان میدهد که تاثیر پدر بر فرزند ماندگار است و کودکان براستی به پدر نیاز دارند، اما به یاد داشته باشید وجود هر پدری مفید نیست. زندگی کودکان تحت تاثیر پدرانی که از نظر عاطفی حضور دارند، برای فرزندان خود ارزش قائل میشوند و در ناراحتیها و نگرانیها میتوانند فرزندانشان را آرام کنند بسیار بهتر میشود اما در عوض پدرانی که خشونت میوزند، عیبجو هستند، فرزند خود را تحقیر میکنند یا از نظر عاطفی سرد هستند میتوانند بشدت به فرزند خود آسیب برسانند.
مدتهاست که روانشناسان بر این باورند که دخالت و نقش پدر در بزرگ کردن فرزند بسیار مهم است شواهد روزافزون علمی حاکی از آن است که پدرهای علاقهمند بویژه آنهایی که از نظر عاطفی در دسترس هستند، در خوشبختی فرزندانشان نقش منحصر به فردی را ایفا میکنند.
در واقع پدرها میتوانند به شیوههایی بر فرزندان تاثیر بگذارند که مادرها نمیتوانند بویژه در زمینههای روابط با دوستان و موفقیت تحصیلی هنگامی که پدر از احساسات فرزندانش با خبر است و میکوشد تا به آنها در حل مسائلشان کمک کند، بچهها در مدرسه و ارتباط با دیگران موفقتر هستند. بعکس پدری که نسبت به عواطف فرزندانش خشن، ایرادگیر یا بیاعتناست، میتواند تاثیری بسیار منفی بر آنها بگذارد و احتمال آن که فرزندان چنین پدری در انجام تکالیف درسی ناموفق باشند، با دوستانشان بیشتر دعوا کنند و از سلامت روانی خوبی برخوردار نباشند، بیشتر است. این تاکید بر نزدیکی عاطفی پدر به این معنا نیست که رفتار متقابل مادر با فرزندانش بر آنها تاثیری ندارد. تاثیر مادر بر فرزندانش بسیار مهم است، اما طبق مطالعات تاثیر پدر میتواند بسیار شدیدتر باشد، خواه آن تاثیر مثبت باشد یا منفی. برای نمونه فرزندان در خانوادههایی که پدر غایب است در ارتباط با مدرسه و همسالان گرفتار مسائل و مخاطرات جدیتر هستند. پسرانی که پدر در زندگیشان حضور ندارد، دریافتن تعادل بین قاطعیت مردانه و خویشتنداری دارای مشکل هستند و این در حالی است که کسب این مهارتها با بزرگ شدن پسرها و تلاش بیشتر آنها برای دوستیابی، موفقیت تحصیلی و اهداف شغلی روز به روز مهمتر میشود. همچنین دخترانی هم که پدرانشان در زندگی آنها حضور فعال و موثری دارند، به احتمال بیشتر در بزرگسالی روابط سالمی با همسر خود برقرار میکنند.
بسیاری از پژوهشگران معتقدند که پدرها به طور عمده از طریق بازی بر فرزندانشان تاثیر میگذارند. آنان معمولا بازیهایی را انجام میدهند که با فعالیت بدنی و هیجان بیشتری همراه است. همچنین پدرها بیشتر با صداهای ضربهای توجه نوزاد را جلب میکنند و شلوغبازیهای بیشتری در بازیها انجام میدهند که این نوع روش شلوغ و بینظم پدر در بازی راه مهمی را باز و به کودک کمک میکند تا درباره عواطف بیاموزد. کودکانی بهترین مهارتهای اجتماعی را در خود پرورش میدهند که پدرانشان بر همکنش مثبتی با آنها دارند و اجازه میدهند که کودک خود مسیر بازی را تعیین کند. برخی پدران در نقش راهنمایان عاطفه هستند. آنها عواطف منفی کودک را نادیده نمیگیرند یا با آن مخالفت نمیکنند، بلکه به فرزندانشان نشان میدهند که آنها را درک و سپس آنها را راهنمایی میکنند تا نسبت به احساسات منفی خود واکنش مناسبی نشان دهند.
طبق بررسیها، کودکانی کمترین نمرات و بدترین روابط اجتماعی را دارند که پدرانشان سرد، قدرتطلب، ستیزهجو و مداخلهگر بودند. در یک تحقیق پژوهشگران متوجه شدند پدرانی که طی یک تمرین بازی ویدئویی فرزندانشان را مسخره و تحقیر میکردند و برای اشتباهاتشان آنها را سرزنش میکردند یا کنترل بازی را خود به دست میگرفتند و به کودکان نشان میدادند که بیکفایت هستند، فرزندانشان بیشتر از بقیه دچار مشکل بودند. این بچهها با دوستانشان رفتارهایی ستیزهجویانه داشتند، در مدرسه ناموفقتر از دیگران بودند و مسائلی داشتند که معمولا به بزهکاری و خشونت در آنان منتهی میشد.
به طور کلی در مقایسه با واکنشهای پدر، کیفیت ارتباط با مادر آنقدر در موفقیت یا شکست آینده فرزندان در مدرسه و با دوستانشان سرنوشتساز نیست. شاید بتوان گفت علت این تاثیر شدید پدر برفرزند این است که رابطه پدر فرزند عواطف بسیار قدرتمندی را در کودک بر میانگیزد.
نقش پدر در رشد هویت جنسی فرزندان
محققان مسائل جنسی معتقدند که تاثیر پدر بر رفتار جنسی کودک بیش از تاثیر مادر است، البته در اینجا جنسیت معنایی فراتر از سکس دارد. این مساله نهتنها شامل خصوصیات جسمی و تغییرات کودک در حال رشد است، بلکه احساسات و رفتارهای مرتبط با این خصوصیات فیزیکی را هم شامل میشود. کیفیت رفتار پدرانه با یک فرزند پسر مهمترین عاملی است که دید وی را از مذکر بودن خویش شکل میدهد. در اینجا منظور از مذکر بودن خشونت، سلطهطلبی، جسارت، ناآرامی و پرسروصدا بودن نیست بلکه مذکر بودن به معنای قاطعیت، مثبت بودن، مسوولیتپذیری، منطقی بودن و توانایی ایجاد تغییر در موقعیتهای سخت است که این تواناییهای اساسی فقط بر پایه تربیت صحیح، محبت و توانایی عشق ورزیدن استوار است. پدری که با وجود ویژگیهای مردانه بسیار محبت، تشویق یا تربیتی از خود نشان نمیدهد ممکن است رفتار غیرمردانهای در پسرش ایجاد کند. همچنین تحقیقات نشان میدهد که پدران ممکن است بیش از مادران در رشد هویت جنسی سالم دختران نقش داشته باشند. آنان آگاهانه یا ناآگاهانه رشد جنسی دختر خود را تقویت میکنند اگرچه ممکن است خودشان (پدران) از میزان تاثیری که بر تربیت زنانه دخترانشان میگذارند، آگاه نباشند. یک پدر پرورشدهنده میتواند تاثیر بسیار مهمی بر رشد زنانگی دختر خود داشته باشد به عنوان مثال دخترانی که در خانههایی رشد کردهاند که مادر مسلط و پدر منفعل بوده، در تصمیمگیریها شرکت و نقش تربیتی به عهده نداشته است، در آینده با مردان دچار مشکل میشوند.
پس پدران بکوشید:
برای فرزندانتان حضور عاطفی و فیزیکی داشته باشید
در دوران باستان پدر از طریق جنگیدن و شکار کردن از فرزندانش حمایت میکرد. طی قرنها این نقش به نانآور تبدیل شد. او از طریق کار کردن پول به دست میآورد تا برای حفظ امنیت فرزندانش قسطهای منزل، مخارج خورد و خوراک و شهریه دانشگاه هزینه کند، اما امروز بار دیگر نقش پدر در آستانه تغییر است تا سطح دیگری از حمایت را برای فرزندانش فراهم آورد و در نتیجه این حمایت، فرزندش از نیروهای مخربی مانند دار و دستههای خلافکار، مواد مخدر و هرزگی جنسی حفظ شود. علم به ما میگوید که دیگر همه روشهای سنتی نمیتواند مشکلگشا باشد. امروزه ایمنی فرزندان از قلب پدرانشان بر میخیزد و بر این پایه استوار است که مردها باید علاوه بر حضور فیزیکی در خانه، حضور عاطفی نیز داشته باشند. هر چند پدرانی که گرفتار کار هستند و ساعتهای زیادی را صرف شغل خود میکنند کمتر در فعالیتهای پدری مشارکت دارند. در جریان رشد فرزندانتان باشید
بررسیهای انجام شده درباره مادران شاغل نشان داده که کیفیت رابطه مادر فرزند تاثیر بیشتری بر کودک دارد تا مقدار زمانی را که مادر و فرزند در کنار یکدیگر میگذرانند، منطقی به نظر میرسد که همین وضعیت درخصوص پدران هم صدق میکند.
اگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف از دیدشان پنهان خواهد مانداگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند، بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف از دیدشان پنهان خواهد ماند. برای مثال ممکن است پسری، پدر توانایی داشته باشد، اما این پدر در دسترس او نباشد یا کیفیت رابطه پدر و پسر منفی باشد. در اینجاست که توانایی پدر بر رشد فکری پسر تاثیری نخواهد داشت.
در حقیقت با انجام کارهای سنتی به اصطلاح زنانه (مانند غذا دادن به کودک) است که مردان به عنوان عضوی منسجم و ضروری برای خانواده به شمار میآیند. پدرها باید به این مهم توجه داشته باشند که زندگی خانوادگی فقط برآورده کردن نیازهای مادی خانواده نیست، بلکه حضور هر روز و برآورده ساختن نیازهای عاطفی و جسمانی به طور همزمان در تربیت فرزند نقش بسزایی دارد. درحالیکه کودکان بزرگ میشوند و در فعالیتهای بیشتری در خارج از خانه شرکت میکنند، شاید برای پدرها دشوار شود که فرصتی را بیابند تا با فرزندانشان تنها باشند، به پدران توصیه میشود به گونهای برنامهریزی کنند که بتوانند با فرزند خود اوقاتی را به تنهایی بگذرانند.
شاید این فرصت هفتهای یکبار به دست بیاید، یا همان مدت زمانی باشد که شما فرزندتان را با خود به کلاس میبرید. به هر حال گفتگویی دونفره با فرزند در هر سنی بسیار با ارزش است.
ضربالمثلی میگوید: «برای بزرگ کردن یک بچه به یک قوم نیاز است.» پس بکوشید با آدمهایی که در زندگی روزانه فرزندتان نقش دارند، آشنا شوید از جمله دوستان و والدین دوستان او. در خانهتان را روی همکلاسیهای فرزندتان بگشایید، داوطلب رساندن فرزندتان به مهمانیها و زمین ورزش آنان شوید. به علاقهمندیها و نگرانیهایشان گوش کنید و با آنها هماهنگ شوید. سرانجام اینکه درک کنید هر زمان در کنار خانوادهتان هستید، بارها و بارها فرصت دارید که با فرزندتان ارتباط برقرار کنید یا از آنها فاصله بگیرید و در اینجا شمایید که انتخابکننده هستید.
تعادل میان زندگی شغلی و زندگی خانوادگی
برای بسیاری از مردان، یافتن وقت و انرژی کافی برای فرزندان به این معناست که کمتر در اختیار شغلشان باشند، چرا که برای اغلب پدران شاید دشوار و ناممکن باشد که با ساعات زیاد کاری در هر هفته و فشارهای شدید شغلی، از لحاظ عاطفی و جسمی در کنار فرزندان نیز باشند. در واقع حل این تضاد برای مرد که هویت اصلی او نانآور بودن خانواده است، کار سادهای نیست.
مردان چنین تربیت شدهاند که باور کنند سختکوشی و ساعتهای طولانی کارکردن نشانه تعهد به خانواده است، اما اکنون مردان باید بدانندکه اگر تغییر نکنند، باید خطر دور افتادن از همسر و فرزندان را یعنی همان افرادی که به خاطرشان کار معنا پیدا میکند را بپذیرند و گاهی لازم میشود که آنان دستاوردهای مالی و شغلی خود را فدا کنند تا به تعادل بهتری بین کار و زندگی خانوادگی برسند.
به طور کلی، سالمترین محیط خانوادگی محیطی است که در آن پدر به عنوان فردی قوی، پرورشدهنده و مردانه نسبت به فرزندان و مادر آنها عمل کند، مادر نیز به عنوان زنی با طبیعت زنانه نسبت به فرزند و پدر خانواده رفتار کند. این هدفی است که آرزو میکنم، پدران برای تحقق آن در خانههایشان کوشش کنند.
من همسر دوم بودم و چاره ای نداشتم
زمین یخزده و لیز بود، ولی برای من که می خواستم دقایقی دیگر خودم را زیر یک ماشین پرتاپ کنم و از این زندگی سراسر رنج خلاص شوم، فرقی نمی کرد که بشدت زمین بخورم. سرم را به طرف راست گرداندم. باد سردی به صورتم خورد. ماشینی از دور می آمد. نور چراغهایش هیچ امیدی را در دلم زنده نمی کرد. جز به مرگ به چیز دیگری فکر نمی کردم، البته تنها نگرانی ام دخترک چهار ساله ام -شیرین- بود که او را به عمه اش سپرده بودم و نمی دانستم بعد از مرگم چه بلایی سرش می آید. ماشین که نزدیکتر شد، خیز برداشتم، اشهدم را گفتم و ناگهان خودم را جلوی ماشین انداختم. محکم به آسفالت سرد و خیس خوردم و صدای گوش خراش ترمز ماشین را شنیدم، اما گذشتن چرخ های آن را از روی بدنم احساس نکردم. یعنی به همین راحتی و بدون درد مرده بودم؟اما نه...بدنم داغ بود، نفس می کشیدم و هنوز می توانستم بخاری را که از بیرون آمدن نفسهایم درست می شد،ببینم. راننده از ماشین بیرون آمد و سراسیمه خود را به بالای سرم رساند و گفت:
خانم،خانم...این چه کاری بود که کردی؟ نزدیک بود مرا و خودت را بدبخت کنی... پاشو...پاشو... پاشوببینم...
سر که برگرداندم ماشین را دو – سه متر آن طرفتر دیدم. پس نقشه ام نگرفته بود. زور به وسط خیابان پریده بودم و نتوانسته بودم مرگ را به آغوش بگیرم. مرد که سی و هفت-هشت سال بیشتر نداشت، گوشه آستینم را کشید و گفت:
پاشو خانم، پاشو الان مردم جمع می شوند و فکر می کنند واقعاً من به شما زده ام.
بلند شدم. مانتو و دستهایم خیس شده بود. لجم گرفته بود در ماشین را باز کرد و گفت:
بنشین توی ماشین گرم می شوی. بخاری روشن است.
بی اراده حرفش را پذیرفتم و روی صندلی جلو نشستم و دستهایم را مقابل بخاری گرفتم. در یک لحظه گرمای دلپذیری به بدنم دوید و از اینکه می خواستم خودم را بکشم، خنده ام گرفت، اما این فقط برای یک لحظه بود و دوباره آرزو کردم ای کاش می مردم. مرد راه افتاد و گفت:
خدا را شکر که خیابان خلوت بود و کسی متوجه نشد.حوصله دردسر ندارم. خب، شما که جوانی و هزار آرزو داری، چرا می خواستی خودت را بکشی؟
جوابش را ندادم،حرفی برای گفتن نداشتم.نیم نگاهی به من انداخت و گفت:
حداقل به خاطر دردسری که می خواستی برایم بتراشی حرف بزن!می دانی اگر تو را زیر می گرفتم چی مشد؟ تو خلاص می شدی و من زندانی...آخر باید چه طوری ثابت می کردم که تو می خواستی خودت را بکشی؟
نگاهش کردم و گفتم: فکر اینجا را هم کرده بودم. سپس از جیب مانتویم نامه ای را درآوردم و گفتم:
توی این نوشته ام که قصد خود کشی داشته ام و راننده مقصر نیست.
لبخندی زد و گفت:
یعنی واقعاً می خواهی خودت را بکشی؟اخر چرا؟
خب حداقل سرگذشتت را برایم تعریف کن، بعد خودم تو را میکشم. این بار وقتی خودت را جلوی ماشینم پرت کردی اصلاً ترمز نمی کنم.
از لحن حرف زدنش خنده ام گرفت وآرام گفتم؟
واقعاً...؟
مکثی کرد و در حالی که لبخندی تحویلم می داد، گفت؟
اگر انگیزه ات قوی بود و هیچ راه حلی جز خودکشی نداشتی، آره...خب، حالا بگو ببینم چرا از زندگی سیر شده ای؟
و من بدون اینکه روبه رو را نگاه کنم چشم به دستهایم دوختم و گفتم:
پنج سال قبل وقتی فقط هفده سال داشتم به اصرار پدر و مادرم با جبار ازدواج کردم. او دوازده سال از من بزرگتر بود.یکی- دو سال اول زندگی مشکل چندانی نداشتیم، جز اینکه غیبت های طولانی او مشکوک بود. گاهی می رفت و ده- پانزده روز پیدایش نمی شد. دخترم که بدنیا آمد، سعی کردم دلگرم تر با جبار ادامه بدهم، اما یک روز خبر آوردند که او را دستگیر کرده اند. جبار عضو یک گروه قاچاق مواد مخدر بود و در دادگاه به بیست سال حبس محکوم شد . به انتظار او ماندن جایز نبود، بنابراین تقاضای طلاق دادم و مهریه ام را بخشیدم و خلاص شدم. غافل از اینکه این تازه اول بدبختی های من است. یک زن جوان بیست ساله با یک دختر دو ساله پیش هیچکس جا نداشت. مردم هر روز شایعه جدیدی درست می کردندتا آنجا که مرا هم قاچاقچی جلوه دادند. این حرف ها باعث شد هیچ کس برای خواستگاری از من قدم جلو نگذارد، مگر آدم های مسن یا هوسباز.
پدر مادرو هر روز به من فشار می آوردند که تکلیفم را روشن کنم. نه حوصله مرا داشتند، نه حوصله دخترکم را. جلو چشمم او را کتک می زدند و من نمی توانستم حرفی بزنم. جرات نداشتم پایم را از خانه بیرون بگذارم تا اینکه چند وقت قبل پدرم بعد از کلی مقدمه چینی گفت:
آقا رئوف از تو خواستگاری کرده...درست است که سنی از او گذشته، اما دنیا دیده و سالم است و می تواند سایه سرت باشد.
از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورم. آقا رئوف بقال سر کوچه مان است و حداقل سی سال از من بزرگتر است، یعنی تقریباً همسن پدرم.
پدر، آخر من کجا و آقا رئوف کجا ؟
دهانت را ببند دختر! تا آخر عمر که نمی توانی بی شوهر بمانی؟
دلم را به دریا زدم و با خود گفتم شاید ازدواج با آقا رئوف از ماندن در خانه پدر و تحقیر شدن بهتر باشد، اما وقتی رضایتم را اعلام کردم، پدرم گفت:
راستی، او تو را بدون دخترت می خواهد.
پس شیرین را چکار کنم؟
نمی دانم...تحویل خانواده پدرش بده! مگر نمی گویی عمه وکوچکش او را خیلی دوست دارد؟
اما...او پاره تن من است. او دختر من است. اگر سایه مادر بالا سرش نباشد معلوم نیست توی این جامعه چه بر سرش بیاید...
اما پدرم فقط حرف خودش را می زد. او می خواست زودتر از دست من خلاص شود. این بود که تصمیم گرفتم خودم را از این زندگی تلخ و طاقت فرسا نجات دهم...شیرین را به بهانه اینکه به مسافرت چند روزه می روم به عمه کوچکش سپردم و...
راننده ماشین که حالا می دانستم مهندس است و نامش مهرداد، گفت:
با مرگ می خواستی خودت را نجات دهی؟، خب، آن وقت تکلیف شیرین چی می شد؟ آهی کشیدم و گفتم ؟
چار? دیگری هم داشتم؟
آره همه درها که بسته نیست..مثلاً
حرفش را ادامه نداد. ماشین را کنار خیابان پارک کرد و دو لیوان شیر کاکائو داغ خرید و دوباره پشت فرمان نشست. یکی را به دست من داد و گفت:
مثلاً می توانی با یک ازدواج موقت فکر کنی و وقتی از طرف مقابل شناخت کافی به دست آوردی، به عقد دائم او در بیایی.
جرعه ای از شیر کاکائو را نوشیدم و گفتم:
نه، ازدواج موقت یعنی در به دری...تا به حال نشنیده ام چنین ازدواج هایی ختم به خیر شده باشدو در حالی که لیوان یک بار مصرف را در مشتش می شکست گفت:
ببین...راستی اسمت چی بود؟
سودابه...
ببین سودابه... من مجبورم در ماه چند روز به خاطر ماموریت به تهران بیایم.من زن و بچه دارم. از زندگی ام هم راضی ام...اما به خاطر خدا راضی ام با تو به طور موقت ازدواج کنم، به این شرط که برایت آپارتمانی اجاره کنم و خرجی ات را هم بدهم و در ماه چند روز پیش تو باشم.
فکر کردم و گفتم:
این وضع تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟
تا وقتی که تو بخواهی و قبول کنی به عقد دائم من در بیایی.
با خوشحالی گفتم:
دخترم را هم قبول خواهی کرد؟
آره...
اما خانواده ام با عقد موقت راضی نیستند.
به محضردار پول می دهم و می گویم نقش بازی کند و طوری وانمود کند که انگار به عقد دائم هم در آمده ایم...کاری به کار اینها نداشته باش!
و من احمق هم پذیرفتم...
مهرداد فقط دو ماه کرایه آپارتمان را داد و خرجم را کشید و بعد از آن انگار از من سیر شد که گفت:
بهتر است کاری دست و پا کنی، چون می ترسم حقوقم برای دو خانواده کفاف ندهد.
به این نیت که کمک خرج او باشم دنبال کار گشتم و در یک شرکت خصوصی به عنوان منشی مشغول شدم، اما حقوقم به اندازه ای بود که می توانستم پول مهد شیرین . کرایه ماشین و نهار را بپردازم، در حالی که مهرداد توقع داشت کرایه خانه را هم من بدهم.
خب، اگر قرار باشد کرایه خانه را هم بدهم، چه احتیاجی به تو دارم؟
مهرداد خندید و گفت:
من سایه سرت هستم.تا موقعی که می دانند شوهر داری جرات نمی کنند چپ نگاهت کنند. مثل اینکه فراموش کرده ای از دست خانواده ات و اطرافیان می خواستی خودت را بکشی...
مدتی دندان به جگر گذاشتم تا اینکه از مهرداد بار دار شدم. او خیلی ناراحت شد و گفت:
بچه را سقط کن!
چرا؟ مگر تو قصد ازدواج دائم با مرا نداری؟
نه...چون راستش وقتی خوب فکر کردم، دیدم امثال تو در همین تهران فراوانند و من برای اینکه ثواب بیشتری ببرم می توانم چند نفر دیگر راتحت پوشش خود بگیرم. ازدواج موقت بهترین راه است. بعضی زنان بیوه و مطلقه فقط حاضرند سایه یک مرد بالا سرشان باشد. نه توقع خرجی دارند و نه آپارتمان...
حالم از تو بهم می خورد وهرداد...برو گم شو!
و او رفت، بدون اینکه حتی کوچکترین آدرسی از او داشته باشم . بچه ام به دنیا آمده...مهلت عقد موقت به پایان رسیده و من مانده ام و یک بچه بی شناسنامه...نمی دانم...نمی دانم چه کنم؟... ای کاش ان شب مهرداد کمی دیرتر ترمز گرفته بود و من زیر چرخ های ماشینش له شده بودم. کاش از او بچه دار نمی شدم.
نظری? روانشناسی این ماجرا:
هر مشکلی هر چند سخت راه حلی دارد که با تکیه بر عقل و تدبیر و با مشورت می توان به آن رسید. سودابه به جای اینکه مشکل خود را ریشه یابی کند و در پی حل منطقی ان بر آید ، شتابزذه و احساسی تصمیم گرفت و بدترین راه یعنی خود کشی را انتخاب کرد که نه از لحاظ شرعی و نه از لحاظ اجتماع پسندیده است. سودابه در مرحله دوم نیز شتابزده عمل کرد و بی هیچ فکری به عقد موقت مهرداد درآمد و با صحنه سازی، خانواده خود را فریب داد. کسی که راه درست و صحیح را برای حل مشکلات انتخاب نمی کند، نباید انتظار موفقیت داشته باشد.
دکتر محمود دژکام روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی طلاق عاطفی را این گونه تعریف می کند «در طلاق عاطفی دو نفر به صورت فیزیکی از یکدیگر جدا نمی شوند، بلکه کنار هم زندگی می کنند و شرایطی بر روابط آنها حاکم است که در طلاق متعارف وجود ندارد.» وی ادامه می دهد: «این اتفاق می تواند به صورت یک طرفه و یا دو طرفه و به مرور زمان رخ دهد و دوطرف بتدریج متوجه شوند که جذابیت، کشش و علاقه و عاطفه مثبتی که نسبت به هم داشته اند در بین آنها رنگ باخته است. به عبارتی حساسیت ها، کنجکاوی ها و نگرانی هایی که آنها نسبت به هم نشان می دادند فروکش می کند و باعث ایجاد کرختی در بین آنها می شود و این احساس باعث می شود که همیشه یک طرف نسبت به رفتارهای دیگری شکایت داشته باشد، مواردی مانند درک نشدن، بی توجهی، اشتغال زیاد، تکروی و بی توجهی به نیازها و خواسته های طرف مقابل که معمولاً این شکایت ها بیشتر از جانب زنان نسبت به مردان صورت می گیرد، ضمن آن، که گاهی نیز مردان از انرژی و نشاط نداشتن همسر، بی علاقگی و فراموشکاری و بی دقتی درامور گله مند هستند. به خصوص آن که مسائل استرس زا و اشتغال های فکری و فیزیکی و نبود آرامش در محیط زندگی و کار نیز باعث تشدید این موضوع می شود.»
دژکام بروز چنین مشکلاتی در جامعه ایرانی را نتیجه گذر از جامعه سنتی به صنعتی می داند و اضافه می کند: «یکی ازمهمترین آسیب های ناشی از مؤلفه های متفاوت جامعه سنتی و صنعتی، گسسته شدن روابط خانوادگی و به سردی گراییدن روابط مثبت و شیرین خانوادگی است. روابطی که با گذشت زمان و گذر از این پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها، نگرش ها و نیازهای زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آنها از هم شده است که در چنین شرایطی تنها وجود انگیزه ای خاص می تواند دو نفر را به زندگی در کنار هم وادار کند که معمولاً این انگیزه نیز وجود فرزندان و یا در کشور ما مسائل خاص اجتماعی است، مسائلی که منجر به تحمل زندگی و ادامه آن می شود. در حالی که این گونه زندگی کردن هر لحظه آماده رخدادی جدید خواهدبود.
این اظهارات دکتر دژکام دقیقاً نکاتی است که یک آسیب شناس اجتماعی طرح می کند، نکاتی که هشداری جدی برای ادامه زندگی است «رسیدن به مرحله طلاق عاطفی در زندگی حکم زنگ خطری را دارد که به رسیدن به طلاق قانونی منجر می شود.»
توضیحات بعدی محمد اکبری نیز ماجرایی است که شاید برای بعضی از ما به نوعی در زندگی تجربه شده باشد. «معمولاً بیشتر ازدواج ها بر پایه عشق و علاقه صورت می گیرد اما همیشه آینده مطابق با آن چه فکر می کنیم پیش نمی رود و گاهی در زندگی مشترک اتفاقاتی رخ می دهد که باعث می شود به ناگاه تمام تصورات ما فرو بریزد. در این شرایط اگر دو طرف نتوانند بنا به شرایطی که وجوددارد از هم جدا شوند به ناچار مجبور خواهندشد با سخت ترین شرایط تا پایان عمر، زندگی خود را با طلاق عاطفی سپری کنند.»
وی درباره عواقب چنین روندی در زندگی توضیح می دهد: «تفاوت های فردی یک اصل مسلم غیرقابل انکار است که برای نظام اجتماع و طبیعت ضروری است و به پیروی از این اصل طبیعی اگر هم بین زن وشوهر اختلاف وجود داشته باشد این اختلاف ها می تواند با گذشت و چشم پوشی برطرف شود. در حالی که اگر این فاصله زیاد شود عوارضی متوجه زن و مرد و فرزندان می شود و البته اگر بالاخره جدایی رخ دهد به خصوص در ایران بیشترین عوارض جدایی را زن متحمل می شود. آن هم به دلیل نوع نگاه جامعه به قشر زن، محدودیت های اجتماعی و نوع نگاه مردان به زنان مطلقه، که آنها را در وضعیت دشواری قرار می دهد که به همین دلیل هم بسیاری از زنان ترجیح می دهند به زندگی مشترک ادامه دهند و با نا امنی های روانی و اجتماعی بعد از طلاق مواجه نشوند.»
به گفته این آسیب شناس طلاق عاطفی پدیده ای فراگیر در کشور است، مسأله ای که به دلیل محدودیت های اجتماعی و فرهنگی، مشکلات مالی، اجبار خانواده ها و عوامل دیگری که اجازه جدایی زن و شوهر را نمی دهد، خانواده های زیادی را وادار می کند در شرایطی که زن و مرد از نظر روانی علاقه ای به ادامه زندگی مشترک ندارند، پس از یک دوره طولانی دعوا و کشمکش، از مرحله دشمنی و تنفر عبور کنند و به وضعیت «بی تفاوتی» برسند. به اعتقاد وی بی تفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل «بود و نبود» همسر فرقی برای زوجین نمی کند بلکه مسائل جنبی دیگر زندگی ازجمله مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن است که احساس نیاز به همسر را شکل می دهد. در چنین شرایطی میزان ناهنجاری های اجتماعی افزایش پیدا می کند موجب به وجود آمدن ارتباطات خارج از چارچوب خانواده می شود. ضمن آن که به گفته اکبری در مرحله طلاق عاطفی اگرچه زوجین در زیر یک سقف زندگی می کنند، ولی به لحاظ عاطفی و اجتماعی جدا هستند و در همین زمان اغلب انحرافات و آسیب های اجتماعی رخ می دهد. * حلقه مفقوده رابطه
داخل اتاق مشاور، زن و مرد بدون آن که به هم نگاه کنند روبه روی یکدیگر نشسته اند. زن به نظر غمگین و مضطرب است و مرد گله مند از بی توجهی همسر از روزهای خوش اول زندگی می گوید و شور و نشاطی که همیشه گرمابخش خانه بود و انتظاری که همیشه در نگاه همسرش برای ورود او به خانه می دید. مرد خاطرات گذشته را یک به یک مرور می کند و ادعا دارد که همسرش دیگر به او علاقه مند نیست و زن با خمودگی فقط شنونده است. او بی تفاوت نسبت به اظهارات همسرش فقط گوش می دهد. مشاور اما به درستی متوجه حلقه مفقوده رابطه بین آنها می شود. موضوعی که از عدم شناخت آنها از یکدیگر نشأت می گیرد.
دژکام این گونه احساسات و رفتارها را شامل حال همسرانی می داند که اگرچه به مدت طولانی با هم زندگی کرده اند اما از شرایط روحی و جسمی یکدیگر بی اطلاع هستند و اضافه می کند: «گاهی شرایط به گونه ای است که تغییرات خلق و خوی یک طرف که به دلایل مختلف صورت می گیرد باعث ایجاد زمینه برای دورشدن دو طرف می شود. مثلاً خانمی به دلیل بالا رفتن سن دچار حالت های افسردگی، کم شدن فعالیت و بی علاقگی می شود. بدون آن که از سوی همسر خود درک شود و به همین دلیل متهم می شود که از علاقه اش نسبت به شوهرش کاسته شده است و همین امر موجب بروز اختلاف و ریشه دوانیدن آن در زندگی می شود تا آن جا که دو طرف از هم دور می شوند و بعد از مدتی به فکر جداشدن از هم می افتند که معمولاً در چنین افرادی به دلیل آن که معمولاً فرزندانی حضور دارند و یا به دلایل محدودیت های اجتماعی نمی توانند به راحتی از هم جدا شوند و مجبور به زندگی در کنار هم می شوند که حضوری فیزیکی در زندگی است.»
وی با تأکید بر این که بروز چنین رفتارهایی ناشی از مسائل میانسالی و یا تغییرات هورمونی است، خاطرنشان می کند: متأسفانه مرد در این شرایط بدون آن که همسر خود را درک کند و نسبت به او علاقه مندی بیشتر نشان بدهد رفتارهای خودسرانه و خودمحورانه انجام می دهد و به نوعی باعث فاصله گرفتن بیشتر می شود. در حالی که از چنین وضعیتی نه تنها خود آنها متضرر می شوند، بلکه فرزندان نیز قربانی شده و از داشتن محیطی گرم و صمیمی محروم می شوند. در حالی که تمام این روند ناامیدکننده تنها با شناخت و درک متقابل قابل رفع است.
وی البته تصریح می کند: «معمولاً زنان نیز به دلیل برخورد انفعالی با مسائل، ازجمله این موضوع که قادر به طرح ناکامی های خود در زندگی نیستند مسائل سالیان گذشته را در خود نگاه می دارند و بدون گفت و گو و تلاش برای برطرف شدن خواسته هایی که داشته اند، فاصله گرفتن و دوری گزینی را درطی زمان انتخاب می کنند که همین امر به مرور زمان منجر به طلاق عاطفی می شود و البته در چنین شرایطی معمولاً زنان به دلایل اجتماعی و یا علاقه به سرنوشت فرزند خود به بیانی با شرایط موجود می سوزند و می سازند و به زندگی بدون انگیزه و عادی عادت می کنند. اما مردان در خارج از خانه به دنبال همراهی دیگر می گردند و یا مشغولیت های دیگری برای خود برمی گزینند که تمام این رخدادها به نوعی آسیب های دیگری را به همراه دارد.»
و در پایان این که دژکام به زوجینی که با این مشکل رو به رو هستند پیشنهاد می کند قبل از این که گرفتار معضلات جدی تری شوند با مراکز مشاوره ارتباط برقرار کنند. ضمن آن که وی در میان گذاشتن مشکلات زندگی را با اعضای ریش سفید یا گیس سفید فامیل هم توصیه می کند. «بالاخره هرچه باشد همه قبول داریم که آنها موهایشان را در آسیاب سفید نکرده اند، پس استفاده از تجربیات آنها را فراموش نکنیم.»
این مطلب بخشی از پیام امسال "بان کی مون" دبیر کل سازمان ملل متحد به مناسبت روز جهانی ایدز است. روز اول دسامبر برابر با دهم آذر ماه روز جهانی ایدز نام دارد.
واژه ایدز ? AIDS?مخفف (? (Acquired Immuno deficiency Syndrome?به معنی "سندرم نقص ایمنی اکتسابی" است. ویروس حامل این بیماری اچ.آی.وی ?HIV? (تضعیفکننده ایمنی انسان) نام دارد.
بیماری ایدز از آغاز شناسایی شدن توسط انسان که چندان هم طولانی نیست تاکنون پیدایش ? 70?میلیون انسان را در سراسر جهان گرفتار خود کرده است.
بر اساس آمارها، هماکنون ? 90?درصد موارد آلودگی به ویروس ایدز در کشورهای در حال توسعه زندگی میکنند و روزانه ? 22?هزار نفر در دنیا به این جمع افزوده میشوند.
اگرچه مراحل اولیه گسترش بیماری ایدز در کشورهای پیشرفته همانند آمریکا و اروپا مشاهده شده بود، اما این کشورها اکنون موفقیت قابل توجهی در مهار آن کسب کردند.
آمارها نشان میدهد که افزون بر ? 80?درصد از موارد ابتلا به ویروس ایدز در جهان از طریق ارتباط جنسی بوده است.
مسوولان و کارشناسان در وزارت بهداشت ایران، روند شیوع و انتقال ایدز در کشور را به سه مرحله یا موج تقسیم بندی میکنند.
موج اول، شیوع بیماری ایدز در ایران از طریق خون بوده است.نخستین فردی که در ایران به عنوان حامل ویروس ایدز شناسایی شده، یک کودک دو ساله بود که پس از دریافت خون در بیمارستان به این بیماری مبتلا شد.
موج دوم، شیوع ایدز از طریق اعتیاد تزریقی بوده است.در حال حاضر نیز آمارهای رسمی نشان میدهد که بیشترین افراد مبتلا به ایدز در ایران افراد معتاد ترزیقی هستند.
سومین موج،انتقال بیماری ایدز از طریق رابطه جنسی است، شیوهای که زنگ خطر آن از هم اکنون به صدا در آمده است و بر اساس آمارهای وزارت بهداشت آمار مبتلایان به ایدز از این روش در ایران در حال افزایش است.
هم اکنون نگرانی مسوولان از شیوع ایدز به وسیله رفتارهای پر خطر جنسی افزایش یافته است و آنان ضمن اینکه رقم انتقال ایدز از طریق معتادان تزریقی در کشور را همچنان در صدر میدانند،اما نسبت به گسترش انتقال اچ.آی.وی از طریق جنسی در کشور هشدار دادهاند.
برخی از مسوولان و کارشناسان وزارت بهداشت نیز از موج سوم شیوع ایدز به عنوان "سونامی ایدز" یاد کردهاند، خطری که اگر با بیتوجهی یا کم اعتنایی مجموعه افراد جامعه مواجه شود،دامن همگان را خواهد گرفت.
رییس اداره ایدز وزارت بهداشت، درمان و آموزش در این خصوص گفت:با توجه به سهم سه درصدی تماسهای جنسی در انتقال ایدز طی سالهای گذشته، این نوع رفتار پر خطر در طول سال جاری با رشد ? 33?درصدی همراه بوده است که درایت و توجه ویژه مسوولان را میطلبد.
"عباس صداقت" افزود:? 96?درصد از مبتلایان ایدز در ایران از طریق استفاده از سرنگهای آلوده به این بیماری گرفتار شدهاند.
وی گفت: بر اساس آخرین آمارها هماکنون ? 16?هزار و ? 90?مبتلا به ویروس ایدز در ایران شناسایی شدهاند و این در حالی است که بر طبق فرمول سازمان بهداشت جهانی، حدود ? 60?هزار ایرانی در گروه سنی ? 25?تا ? 34?سال مبتلا به این ویروس هستند که بخش عمده مبتلایان به صورت نهفته حامل ویروس هستند.
به گفته وی، تاکنون دو هزار و ? 121?مبتلا به ایدز در کشور جان خود را از دست دادهاند.
استان خراسان رضوی یکی از مناطق پر جمعیت کشور است که حدود ? 2/5?درصد مبتلایان به ایدز کشور را به خود اختصاص داده است.
مسوولان درمانی و بهداشتی این استان معتقدند، تعداد مبتلایان به ویروس ایدز که تاکنون در این منطقه شناسایی شدهاند، به دلایلی ناشناخته کمتر از دیگر نقاط کشور بوده است.
مسوول مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری و عفونی مرکز بهداشت خراسان رضوی در این مورد گفت: افزایش رفتارهای پرخطر ناسالم و انتقال اچ.آی.وی از طریق اعتیاد تزریقی در مناطق مختلف کشور متفاوت است و شاید جو مذهبی حاکم بر فضای منطقه در این امر دخیل بوده باشد.
دکتر "علی حسینپور" افزود:تاکنون ? 369?بیمار مبتلا به ویروس اچ.آی.وی در این استان شناسایی شدهاند که حدود ? 94?درصد آنان مرد هستند.
وی گفت:حدود ? 85?درصد مبتلایان به ویروس اچ.آی.وی در استان خراسان رضوی از نوع اعتیاد ترزیقی هستند و از این حیث خراسان رضوی تقریبا بالاترین میزان مبتلایان را در کشور دارد.
او جمعیت بالای حاشیهنشین در کلانشهر مشهد و افزایش اعتیاد و بزهکاری در این مناطق را از علل بالا بودن آمار مبتلایان به ویروس اچ.آی.وی از نوع اعتیاد تزریقی در خراسان رضوی ذکر کرد.
این مسوول با تشریح وضعیت کل مبتلایان به ویروس ایدز در استان خراسان رضوی گفت: هماکنون ? 120?نفر آنان به استانهای دیگر عزیمت کردند،? 94?نفر فوت نمودند و ? 36?نفر هم تحت پیگیری هستند.
حسین پور با اشاره بههمکاری نکردن هفت نفر از مبتلایان بهایدز در خراسان رضوی برای درمان افزود:? 18?نفر از مبتلایان به ایدز دراستان تاکنون شناسایی نشدهاند، ? 26?نفر زندانی هستند و ? 68?بیمار مبتلا نیز دارای پرونده فعال هستند و با مراجعه مکرر تحت درمان دارویی و حمایتی قرار دارند.
وی میزان شیوع ایدز در استان از طریق آمیزشی را کمتر از ? 10?درصد دانست و افزود: موج سوم ایدز یعنی خطر از طریق انتقال جنسی هماینک یک مساله جدی است که از آن به عنوان سونامی ایدز یاد میشود.
تحلیلها و گزارشات مسوولان مختلف بیانگر آن است که به دنبال اقدامات مختلف انجام شده در کشور همچون تاسیس مراکز ? DIC(?پاتوق معتادان)، در حال حاضر انتقال ایدز ازطریق معتادان تزریقی کاهش یافته است اما خطر انتقال بیماری از راه جنسی در حال افزایش است.
در این راستا اطلاعرسانی و آموزش دقیق و شفاف به مردم آخرین و تنها راهکار کنترل بیماری ایدز در کشور شناخته شده است، در حالی که به عقیده کارشناسان امر اکنون اطلاعات مردم و خانوادهها از راههای انتقال بسیار اندک است.
عضو کارگروه ایدز مرکز بهداشت خراسان رضوی در اینباره گفت: قباحت طرح موارد آموزشی پیشگیری از بیماری ایدز در بحث مسایل جنسی در کشور باید برداشته شود.
دکتر "مهدی چرخنده" افزود: هماینک دربین حدود ? 200?کشور عضو سازمان بهداشت جهانی، تنها کشوری هستیم که نمیتوانیم مسایل آموزشی ایدز را به طور واضح و روشن بیان کنیم.
وی گفت:با توجه به تغییر الگوی ابتلا به ایدز از طریق جنسی، شیوه آموزش و اطلاعرسانی در بحث مسایل جنسی در کشورمان باید بازنگری و به طور شفاف بیان شود.
مشاور پزشکی صدا و سیمای مرکز خراسان رضوی افزود:هماکنون حتی دربحث کارشناسی در میزگردها و مصاحبههای تلویزیونی، پزشکان و کارشناسان اجازه ندارند، حتی وسایل پیشگیری مانند "کاندوم" را نام ببرند و این یک مشکل است.
دکتر چرخنده با اشاره به برنامههای مختلفی که طی هفته ایدز از صدا و سیمای مرکز خراسان رضوی پخش میشود،گفت: برپایی میزگردهای مختلف، زیر نویس ها، گنجاندن مطالب آموزشی ایدز در برنامههای مختلف رادیویی و تلویزیونی از این جمله است.
وی در عین حال افزود:امسال برای اولین بار این جسارت را داشتهایم که در برنامههای رادیویی و تلویزیونی کمی شفاف تر حتی با نام بردن وسایل پیشگیری، آموزشهای کنترل ایدز از طریق رسانه ملی را در استان خراسان رضوی نهادینه سازیم.
عضو کمیته کشوری کاهش آسیب وزارت بهداشت معتقد است:بین سه اپیدمی "ایدز، روابط جنسی و مصرف تزریقی مواد مخدر" ارتباط مستقیمی وجود دارد که هریک از آنها از قابلیت تحرک بالایی برخوردار هستند.
دکتر "بهنام فرهودی" افزود: موج سوم اپیدمی ایدز ناشی از شرکای جنسی متعدد معتادان است و این روش انتقال برای جمعیت جوان کشور با رفتارهای پرخطر جنسی نوعی تهدید محسوب میشود.
وی گفت:هماکنون ? 200?هزار معتاد تزریقی در کشور وجود دارد که بیش از یک سوم آنها متاهل و با همسرانشان زندگی میکنند.
وی در مورد ضرورت کنترل رفتارهای پر خطر بیان کرد:برای دستیابی به این هدف باید ضمن ترویج روابط جنسی سالم و توصیه به پرهیزگاری، وفاداری و پایبندی به خانوادهها، استفاده از روشهای سدکننده نیز تبلیغ شود.
به گفته وی، کاهش آسیب نوعی آموزش بهداشت جنسی است که شرع و اسلام نیز بدان تاکید دارد و بدانیم که اگر با پنهان کاری عاملی برای ابتلای یک جوان شویم، مرتکب اشتباه بزرگی شدهایم و قابل بخشیدن نیست.
رییس مرکز تحقیقات ایدز ایران نیز گفت: انتقال ایدز از طریق اعتیاد تزریقی در کشور تا حدی کنترل شده، انتقال از مادر به جنین نیز هنوز در جامعه نمود نیافته و انتقال از طریق فراوردههای خونی نیز تقریبا به صفر رسیده است اما انتقال از طریق روابط جنسی به سرعت در حال افزایش است.
دکتر "مینو محرز" افزود:رسانهها باید گسترده و شفاف در این خصوص اطلاع رسانی کنند اما متاسفانه خودسانسوریهای اخلاقی در بین رسانهها در این مورد اجازه این کار را نمیدهد و کمتر به صراحت در مورد استفاده از روشهای پیشگیری در روابط جنسی صحبت میشود.
وی با انتقاد از صدا و سیما در زمینه اطلاعرسانی گفت:با وجود تاثیر زیاد صدا وسیما در آگاهیبخشی به مردم، در خصوص بیماری ایدز این رسانه خوب عمل نکرده است.
محرز افزود:در حال حاضر ? 20?درصد مبتلایان به ایدز در کشور از طریق روابط جنسی به این بیماری مبتلا شدهاند که نسبت به پنج سال گذشته چند برابر شده،اما ما همچنان اصرار داریم که "دایره افراد در معرض ایدز را به مشتی معتاد بیبند و بار محدود کنیم."
وی گفت: این در حالی است که بر اساس بررسیها، رفتارهای جنسی با شرکای مختلف و بدون رعایت اصول پیشگیری مختلف در میان معتادان شایع است و اغلب زنان مبتلا به ایدز همسران معتادان تزریقی هستند.
از سوی دیگر،مشاور سازمان بهداشت جهانی نیز الگوی انتقال جنسی ایدز در ایران را با کشورهای اروپایی و آمریکایی متفاوت دانست.
"محمد اسماعیل اکبری" گفت:افرادی که به کشورهای آسیای میانه یا جنوب خلیج فارس سفر میکنند نقش پر رنگی در انتقال ویروس ایدز به ایران دارند.
وی افزود:متاسفانه با وجودی که الگوی انتقال ایدز در ایران هر چه بیشتر از تمرکز در گروه معتادان تزریقی به گروه وسیعتر جامعه از طریق انتقال جنسی گسترش مییابد، هنوز عده زیادی حاضر نیستند که این نکات را بیان کنند.
وی گفت:ما میدانیم که برخی جوانان ما به کشورهای آسیای میانه میروند و در این کشورها برای سفر آنها تسهیلاتی هم ارایه میشود و یا افرادی که برای کار یا تفریح به کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس سفر میکنند، ما میدانیم که چه اتفاقاتی انجام میافتد،اما متاسفانه برنامهریزی درستی برای جلوگیری از انتقال ایدز از این طریق نداریم.
معاون سیاسی و اجتماعی استانداری خراسان رضوی نیز گفت: رسانه ملی باید نقش خود را در نهادینه کردن آموزشهای پیشگیری از ایدز پیدا کند تا به جای پرداختن به تبلیغات کذایی کماثر و ناپایدار و بعضا مشکلدار به مسایل جدی و نیازهای جامعه بپردازد.
"قهرمان رشید"افزود: اگر بودجههای رسانه ملی تامین شود تا مجبور نباشد به تبلیغات کذایی وارد شود، رسالت خطیر خود را انجام میدهد.
وی گفت:به جای تیزرهای تبلیغاتی مختلف اکنون باید آموزشهای پیشگیری از ایدز به صورت هنرمندانه و مطابق با فرهنگ جامعه از طریق صدا و سیما انعکاس یابد.
وی افزود:مسجدها و حسینیهها تنها برای عبادت احداث نشدهاند و امروز وقت آن است که مروجان و مبلغان اسلامی طرح موضوع کرده و در آگاهی مردم نسبت به جلوگیری از ایدز ایفای نقش کنند.
رشید همچنین نست به خطر انتقال ایدز از طریق جنسی هشدار داد و گفت:برای تامین بهداشت و سلامت اجتماعی باید مساله فراغت و لذتهای مشروع مورد توجه قرار گیرد و ما نمیتوانیم بدون راهکار تنها با منع کردن در پیشگیری موفق باشیم.
رییس دانشگاه علوم پزشکی مشهد نیز پیشگیری و مقابله با بیماری ایدز را با مشارکت همه ارگانها و آحاد مختلف مردم میسر میداند.
دکتر "مسعود ملکی" با اشاره به خطر موج سوم انتقال ایدز از طریق جنسی افزود: برای جلوگیری از این تهدید، اطلاعرسانی و آموزش از طریق صداوسیما، رسانهها و مطبوعات برای ارتقاء آگاهی عموم جامعه نقش بسزایی دارد.
وی با تاکید بر این که "مخفی کردن بیماری و نادیده گرفتن آن مشکلی را حل نمیکند" گفت: کتمان ایدز به طور غیرمستقیم زمینه انتشار بیماری را فراهم میکند.
رییس مرکز بهداشت خراسان رضوی نیز گفت: تاکنون اقدامات مثبتی در کشور برای پیشگیری و مبارزه با ایدز انجام شده،اما باید مراقب گروههای دارای رفتارهای پرخطر باشیم زیرا طبق بررسیها ? 18?درصد افراد دارای رفتارهای پرخطر آلوده به ویروس ایدز بودهاند.
دکتر "محمدرضا مجدی" افزود: در این راستا مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری و عفونی معروف به "کلینیک مثلثی" در مشهد هماکنون فعالیت گستردهای در ارائه خدمات مربوط به شناسایی و مشاوره بیماران مبتلا در میان معتادین تزریقی، هپاتیت و رفتارهای پرخطر جنسی دارد.
وی با اشاره به برنامهها و فعالیتهای کنترل ایدز در استان خراسان رضوی گفت: در حال حاضر پایگاه مشاوره بیماری ایدز در تمامی شهرستانهای استان خراسان رضوی راهاندازی شده که تمامی هم استانیها میتوانند در خصوص بیماری ایدز و یا داشتن رفتارهای پرخطر جنسی با مراجعه به این پایگاهها مشاوره بگیرند.
وی همچنین از راهاندازی ? 10?پایگاه مشاوره بیماریهای رفتاری و عفونی به کمک سازمان بهزیستی، هلال احمر و شهرداری جهت بیماری ایدز در مشهد خبر داد.
او در ادامه با اشاره به راهاندازی خط تلفن چهار شمارهای "? "09686?گفت:
کارشناسان بهداشتی در این مرکز آمادهاند تا به تمامی پرسشهای مردم در خصوص ایدز و بیماریهای آمیزشی پاسخ دهند.
دکتر مجدی همچنین از شروع طرح آموزش بسیج وسیع و فراگیر ایدز جهت ?25? گروه هدف در استان خراسان رضوی خبر داد و افزود: بدین طریق طی سه سال به صورت جامع آموزش و اطلاعرسانی بیماری ایدز در سطح استان را فراگیر خواهیم کرد.
او با اشاره به تاسیس ? 11?مرکز ? DIC(?گذری یا پاتوق معتادان) با همکاری سازمان بهزیستی در استان خراسان رضوی گفت: با افتتاح این مراکز طی سالهای اخیر، شناسایی و مراقبت از مبتلایان به اچ.آی.وی در استان از رشد چشمگیری برخوردار بوده است.
طلاق عاطفی» شوهرکشی می آورد | |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آیا عصبانیت و خشم تعریفی مشخص دارد؟
آیا عصبانیت و خشم تعریفی مشخص دارد؟
عصبانیت و راههای مقابله با آن
عصبانیت
جنون ،شکل پیشرفته عصبانیت است ،هراس بی جهت مانند ترس می
عصبانیت و راه های مقابله با آن
برای آنان که می خواهند شکست را بشکنند
تو می توانی اگر بخواهی!
دوست مناسب برای فرزند شما
[عناوین آرشیوشده]