سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ساکت باش نه از روی گنگی که سکوت زیور دانشمند و پوشش نادان است . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر

آیا شما هم عصبانی می شوید ؟


عصبانیت از احساسات طبیعی  انسان است که همه ی ما آن را تجربه کرده ایم . با این همه  افراد زیادی عصبانیت را حسی بد یا منفی تلقی می کنند که مانع از بیان احساسات به روشی طبیعی و مؤثر می گردد. مقاله حاضر به بررسی  این حس و شیوه به کارگیری آن ، به طریق مؤثر در زندگی می پردازد.


عصبانیت چیست ؟
عصبانیت یک حس طبیعی است درست مانند شادی ، غم و اندوه . احساسات زمانی بروز می کنند که اتفاقی برای فرد رخ دهد . عصبانیت وقتی بروز می کند  که فرد احساس کند مثلاً با او به درستی رفتار نشده است . با بروز این حس ، بدن مقدار زیادی از ترکیبات شیمیایی را که موجب تغییر نحوه ی کارکرد بدن می گردند آزاد می نماید . این تغییرات عبارت اند از :
تلمبه زدن سریعتر قلب


نفس نفس زدن


بالا رفتن دمای بدن


لرزیدن


این تغییرات ، بدن را آماده ی درگیری یا فرار از موقعیت به وجود آمده می کنند و  قدرت و هوشیاری را آنقدر بالا می برند که  می توان با گریختن یا ایستادن برای درگیری ، به جهت دفاع از حق و امنیت فردی از خود محافظت کرد . کاری که  مردم در گذشته انجام می دادند . در حال حاضر وقتی کاری درست انجام نگیرد هنوز همان تغییرات  فیزیکی وجود دارند اما در بیشتر اوقات این وضعیت طوری نیست که بتوان درگیری فیزیکی پیدا کرد یا گریخت . بنابراین تغییرات فوق همچنان وجود خواهند داشت و برای خلاص شدن از آنها راه آسانی وجود ندارد .


عصبانیت رابطه نزدیکی  با سایر احساسات از جمله ترس ، ناراحتی ، یأس و ناامیدی دارد اما گاهی ، تنها احساسی است که فرد برای نشان دادن  هیجانات خود انتخاب می کند .


گاهی اوقات  حتی نمی توان آن را از سایر احساسات تمیز داد . برای مثال یک یخ  شناور را تصور کنید . روی آب بخش کوچکی از یخ  وجود دارد که می توان آن را حس عصبانیت تلقی کرد . نصف بیشتر یخ  در زیر آب قرار دارد که حاکی از سایر احساسات مرتبط با عصبانیت مانند ترس ، نارحتی ، شرمندگی و غم می باشد .


زمانی که عصبانی شدید ، مکث کنید و از خود این سؤالات را بپرسید :  واقعاً چرا عصبانی هستم؟ آیا به خاطر ترسیدن از چیزی است ؟ آیا احساس می کنم برخورد نامناسبی با من صورت گرفته است ؟ آیا مسئله ای احساساتم را جریحه دار کرده است ؟ آیا احساس می کنم به من و خواسته هایم بی احترامی شده است ؟ آیا این عصبانیت ، من را به یاد تجربه ناراحت کننده ای می اندازد ؟ آیا از عصبانی شدن هراس دارم ؟


ادامه مطلب...

یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر

7 تکنیک کارآمد برای ارتقای اعتماد به نفس
زمانیکه پا به عرصه این دنیا می گذاریم، با اعتماد به نفس / عزت نفس کامل وارد جهان می شوید. یک نوزاد آنقدر اعتماد بنفس / عزت نفس دارد که کافیست با قدری گریه کردن به هر چیزی که می خواهد برسد: غذا، عوض کردن پوشک، ناز و نوازش، ارتباط برقرار کردن، آرامش، در آغوش کشیدن و غیره. اگر نیازهای کودک فوراً برآورده و احساسات کودک بدون هیچ قید و شرطی پذیرفته شود، وی رشد کرده و پیشرفت می کند. اما اگر نیازهای اولیه آنها برای بقای فیزکی و احساسی به صورت ناپیوسته و ضعیف برآورده گردد، اعتماد بنفس / عزت نفس کودک به مرور زمان کاهش پیدا میکند. اگر شرایط فوق کماکان به قوت خود باقی بماند، کودک به مرور زمان احساس می کند به اندازه کافی خوب نیست که دیگران برای او اهمیت قائل نمی شوند. بزرگسالانی که شرایط فوق را در زمان کودکی تجربه کرده اند باید یک بازنگری کلی نسبت به خود داشته و مجدداً اصول اعتماد بنفس / عزت نفس را در خود پایه گذاری نمایند.
1- از خودتان سوال کنید: "بدترین نتیجه چیست؟" بیش از اندازه مسائل را در ذهن خود پر اهمیت جلوه ندهید، پیش از اینکه اتفاقی بیفتد، نگران خوب یا بد شدن آن نباشید. میزان انرژی انسانها نامحدود است، بنابراین سعی کنید از آن در جهت بنا کردن روابط موفق، ارتقای شغلی، و رسیدن به اهدفتان کمک بگیرید نه در راه تلف کردن این انرژی آن هم برای نگرانی حول محور اتفاق هایی که هنوز به وقوع نپیوسته اند. زمانی دست بعمل بزنید که قدرت کنترل بر روی مسائل را داشته باشید. تا جایی که می توانید از انرژی خود در راه صحیح استفاده کنید.
2- خودتان را از شر نق زدن و صداهای منفی درونی خلاص کنید. این صداهای منفی و منتقد درونی جلوی هرگونه پیشرفتی را می گیرند. برای رهایی از این صداها می توانید در ذهن خود یک کلید کنترل صدا خلق کنید و هر گاه احساس کردید که تن این صداها در حال بالا رفتن است، پیچ کنترل صدا را بچرخانید تا دیگر اثری از آن باقی نماند؛ یا می توانید گوینده ی این صداها را شخصیت های کارتونی در نظر بگیرید. فکر می کنید اگر دانل داک یا میکی موس از شما انتقاد کنند، باید آنها را جدی بگیرید؟ هدف این است که به هر حال به طریقی بتوانید خودتان را از این صداها رهایی بخشید. اگر دائماً صداهایی که در سرتان وجود دارد در حال انتقاد کردن باشند، فلج می شوید و هیچ کاری نمی توانید انجام دهید. از سوی دیگر اگر صداهای افراد مضحکی را بشنوید که در حال انتقاد از شما هستند، به آنها ریشخند زده و به راهتان ادامه می دهید.


ادامه مطلب...

یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر

انرژی مثبت


هرچیزی برای اینکه بتواند بقاء داشته باشد و به زندگی ادامه دهد به انرژی نیاز دارد. این قانون شامل رفتار و کردار ما هم می‌شود. البته انرژیها همیشه باعث بقاء نمی‌شوند و بعضی از آنها بازدارنده هستند و مانند ترمز اتومبیل عمل می‌کنند.
اگر به کارهایمان انرژی مثبت دهیم به آنها سوخت رسانده‌ایم و موجب ادامه حرکت آنها می‌شویم، اما اگر به اعمال خود انرژی منفی رسانیم مانند همان ترمز اتومبیل عمل کرده‌ایم و باعث توقف رفتار مورد نظر خواهیم شد. انرژی مثبت و منفی را دیگران هم می‌توانند به ما بدهند، برخلاف بنزین که هیچ‌کس حاضر نیست کارت سوختش را به کسی قرض یا هدیه بدهد، رفتار، کلام و عکس‌العملهای دیگران مانند نقل و نبات به ما انرژی مثبت و منفی اهدا می‌کنند.
ما در طول روز انرژی‌های مثبت و منفی زیادی را از دیگران در قالب تشویق، انتقاد، توصیه، مشورت، تجربه یا درد دل دریافت می‌کنیم یا به خود و دیگران هدیه می‌دهیم، غافل از اینکه انرژی‌های منفی که عمداً یا سهواً در لابه‌لای این پیشنهادات و مشاوره‌ها وجود دارد، بین ما و اهدافمان فاصله می‌اندازد و سرعت حرکت ما را کم و کم‌تر می‌کند.
وقتی که به صحت رفتار یا هدف خود ایمان داریم و با قدرت تمام به آن می‌پردازیم و هر زمان در حال توسعه و ارتقای آن هستیم یا حتی از جانب دیگران مورد تشویق، تمجید و حمایت قرار می‌گیریم، انرژی‌های مثبت بسیاری دریافت کرده‌ایم که قدرت و سرعت ما را در پیشبرد هرچه بهتر آن رفتار یا هدف بیشتر و بیشتر خواهد کرد، اما اگر در انجام کارها یا رفتار خود شک و تردید راه دهیم، تحت تاثیر افکار بازدارنده افراد منفی گرا و سواستفاده گر قرار بگیریم یا کار و رفتار خود را تقویت نکنیم و به آن نپردازیم، فکر نکنیم و خشنود نباشیم، با حجم زیادی از انرژی‌های منفی روبه‌رو شده‌ایم که با قدرت تمام ما را از پا در می‌آورند. اگر به برنامه، اهداف و رفتارهایی که انجام می‌دهیم فکر نکنیم و در مورد آنها بی‌‌اعتنا شویم و از جانب اطرافیان تشویق و ترغیب نگردیم، به این معنی است که سوخت رسانی به آن‌ها را قطع کرده‌ایم و موجب از بین رفتنشان شده‌ایم.
بله به همین راحتی می‌شود یک فکر، برنامه یا رفتار خوب را کنار گذاشت و از سر بیرون کرد. البته این راهکار بسیار خوبی است و ما باید برای از بین بردن رفتار و عادت‌های اشتباه خود از آن استفاده کنیم. دقت کنید، فقط و فقط رفتار و عادت‌های ناپسند.


ادامه مطلب...

یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر

مشکلات را برداریم!


« پائولو کوئلیو » در خاطره‏ای از یک خبرنگار در رابطه با « ژان کوکتو » - دانشمند فرانسوی - می‏نویسد:
خبرنگاری برایم تعریف می‏کرد: روزی به منزل ژان کوکتو رفتم خانه‏ی او در حقیقت کوهی از قاب عکس، نقاشی‏های هنرمندان مشهور و کتاب بود.
ژان کوکتو همه چیز را نگه می‏داشت و علاقه‏ی زیادی به هر یک از آن اشیا داشت. در یک مصاحبه از ژان کوکتو پرسیدم: «اگر مشکلی پیش بیاید چه می‏کنید؟ »
کوکتو پرسید: « مثلا چی؟ »
گفتم: « مثلا اگر همین حالا این خانه آتش بگیرد و فقط مجبور باشید که یک چیز را با خودتان ببرید: کدام یک از این چیزها را انتخاب می‏کردید؟ »
ژان کوکتو قدری مکث کرد و گفت: « آتش را انتخاب می‏کردم! »
ملاحظه می‏کنید! باید مانند: «ژان کوکتو» هنگام حضور مشکل به جای دست پاچه شدن ونگران بودن اول مشکل را تحلیل و بی‏درنگ آن را حل کرد!
مشکلی نیست که آسان نشود
مرد خواهد که هراسان نشود
خداوند در سوره‏ی انعام آیه 59 می‏فرماید:
« و ما تسقط من ورقه الا یعلمها »
« هیچ برگی از درخت نمی‏افتد، مگر به اذن او ».
با درک این مهم و این که تمامی امور ما زیر نگاه عمیق خداوند جاریست، نگاهی به مشکلات خود می اندازیم:
مشکلاتی که فرآیند آن رنج می‏باشد از دو راه بر ما حادث می‏گردند:
- انتخاب خداوند!
- انتخاب خودمان!
اما انتخاب خداوند یعنی چه؟ باید بدانیم ما به این دنیا آمده‏ایم برای آزمایش نه برای آسایش! اما بفهمیم فرق فاحش آسایش را با آرامش!


آزمایش الهی چیست؟


ادامه مطلب...

یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر

اصول تفکر سیستمی


فکر سیستمی ، بسیار کاربردی بوده و نگرش انسان را نسبت به موضوعات تغییر می دهد . این تغییر نگرش و زاویه دید باعث می شود که نتایج متفاوت تری را به دست آوریم .
تفکر سیستمی یعنی دیدن موضوعات در غالب یک سیستم ...
به طور خلاصه سیستم به مجموعه ای از جزء هایی گفته می شود که با تعامل یکدیگر یک کل را بوجود می آورند . و کل بدون هر جزء ناقص است . هر سیستم شامل ورودی ، خروجی ، پردازش و بازخورد می باشد .
در آینده بیشتر درباره این مطلب صحبت خواهم کرد .
اما مقاله :


تفکر ترکیبی :


ادامه مطلب...

یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر

چقدر به خود ایمان داری؟


در کمال آرامش - با صراحت و صداقت لازم و شتابناک جواب دهید. یعنی با عقلتان جواب ندهید، خیلی فوری و با احساستان جواب دهید!
1- دلت می‏خواهد دیگران تو را تشویق کنند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
2- فکر می‏کنی شغل تو بیش از حد سخت و توان‏فرسا است؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
3- آیا درباره‏ی آینده‏ات احساس نگرانی می‏کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
4- فکر می‏کنی بسیاری از مردم تو را دوست دارند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
5- احساس می‏کنی که انرژی و ابتکار عمل کمتری از دیگران داری؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
6- فکر می‏کنی که تمامی امیال و افکار تو طبیعی و عادی هستند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
7- آیا از این که مورد تمسخر واقع بشی می‏ترسی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
8- آیا فکر می‏کنی دیگران از تو زیباترند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
9- آیا از سخنرانی در مقابل دیگران می‏ترسی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
10- فکر می‏کنی غالب کارهایی را که به آنها می‏پردازی نتایج اشتباهی دارند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
11- تا حال از خودت پرسیدی که کاش می‏توانستی با دیگران به گونه‏ای دلپذیر صحبت کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
12- آیا تاکنون به این مسأله فکر کردی که ای کاش اعتماد به نفس بیشتری داشتی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
13- آیا فکر می‏کنی که بیش از حد متواضع و فروتن هستی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
14- آیا خود را آدم مغروری می‏دانی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
15- تاکنون به این موضوع فکر کردی که چگونه می‏توانی اطمینان بیشتر مردم را جذب کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
16- فکر می‏کنی بیشتر اطرافیانت نظر مساعدی راجع به تو ندارند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
17- آیا فکر می‏کنی کسی را نداری تا بتوانی با او دردل کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
18- آیا تصور می‏کنی که اطرافیانت بیش از حد از تو انتظار دارند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
19- فکر می‏کنی که دوستان و اطرافیانت توجه کافی به دستاوردهای تو ندارند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
20- آیا به سادگی شرمنده و خجالت زده می‏شوی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
21- آیا احساس می‏کنی که اکثر مردم تو را درک نمی‏کنند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
22- آیا در پیرامون خود غالباً احساس امنیت نمی‏کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
23- آیا غالباً بدون دلیل احساس نگرانی می‏کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
24- آیا وقتی وارد اتاقی می‏شوی که جمعی در آن هستند احساس ناراحتی می‏کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
25- آیا فکر می‏کنی که مردم پشت تو حرف می‏زنند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
26- آیا معمولاً احساس آرامش نمی‏کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
27- فکر می‏کنی که دیگران هر چیزی را بهتر و آسان‏تر از تو درک می‏کنند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
28- آیا غالباً فکر می‏کنی حادثه‏ی ناگواری برای تو در پیش است؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
29- آیا غالباً در مورد نحوه‏ی رفتار دیگران نسبت به خودت فکر می‏کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
30- آیا گاهی با خود می‏اندیشی که ای کاش اجتماعی‏تر و خونگرم‏تر بودی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
31- آیا فقط در بحث‏هایی شرکت می‏کنی که از صحت گفته‏های خود اطمینان داشته باشی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
32- آیا درباره‏ی آنچه که جامعه از تو انتظار دارد فکر می‏کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد


ارزیابی‏


ادامه مطلب...

یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر

چگونه همیشه پرانرژی باشیم


مثبت اندیشی-قسمت سوم
یک توپ پرتاب کن بیسبال که درلیگ اصلی بازی می کرد یک بارباید در دمای هوای بالاتر ازسی و هشت درجه مسابقه می داد.دراثر تلاش آن روز بعد ازظهر،نیم کیلو وزن کم کرد در مرحله ای از بازی انرژی اش افت کرد .روش او باز گرداندن انرژی منحصر به فرد بود.او فقط این جمله را چندبار تکرار کرد:«اما آنانی که به خدا امید بسته اند نیروی تازه می یابند مانند عقاب اوج می گیرند،می دوند و خسته نمی شوند،راه می روند و ناتوان نمی گردند»
فرانک هیلر،همان توپ پرتاب کنی که این کار را تجربه کرده بود گفت که بلند تکرار کردن این جمله درمنطقه ی پرتاپ توپ واقعاً باعث تجدید نیروی او شده بود؛به طوری که توانسته بود مسابقه را به پایان ببرد و باز هم انرژی داشته باشد.او روش کارش را این طور توضیح داد:«من فکری را از ذهنم گذراندم که انرژی زیادی تولید می کرد.»
اینکه فکر کنیم چه احساسی داریم تأثیرآشکاری براحساس واقعی ما دارد.اگر ذهنتان به شما بگوید خسته هستید،مکانیسم بدن شما،اعصاب و عضلاتتان این واقعیت را می پذیرند اگر ذهن شما به طور جدی به موضوعی علاقمند باشد می توانید تا هر وقت که بخواهید به فعالیتی که به آن موضوع مربوط می شود ادامه دهید.مذهب از طریق افکارما عمل می کند.درواقع مذهب نظام انضباط فکری است.فراهم کردن اندیشه های مذهبی برای ذهن می تواند انرژی شما را افزایش دهد.به شما کمک کند تا با القای این فکر که ازحمایت کافی و منابع قدر ت برخوردار هستید فعالیت چشمگیری داشته باشید.
یکی از دوستانم درکانتیکات زندگی می کند.او که مردی فعال و سرشار از نیروی حیات و قدرت هست می گوید که مرتب به کلیسا می رود تا "باطری هایش را شارژ کند".تصورش از رفتن به کلیسا درست است.خداوند منبع انرژی است:او منبع انرژی در دنیا است،انرژی الکتریکی و انرژی معنوی!در واقع تمام صورت های انرژی از خالق یکتا سرچشمه می گیرند.کتابهای مقدس براین نکته تأکید می کنند:«او به خستگان نیرو می بخشد و به ضعیفان قدرت عطا می کند.»
ارتباط با خداوند در درون ما جریانی از همان نوعِ انرژی به وجود می آورد که جهان را دوباره می سازد و هرسال فصل بهار را تازه می کند.هنگامی که از طریق فرایندهای فکری مان در ارتباط معنوی با خداوند قرار می گیریم،انرژی الهی در درون شخصیت ما جریان پیدامی کند.وقتی ارتباط با انرژی الهی قطع می شود شخصیت فرد به تدریج از لحاظ جسمی،ذهنی و روحی تحلیل می رود.یک ساعت الکتریکی که به منبع انرژی متصل است از کار نمی ایستد و تا بی نهایت،زمان دقیق را نشان می دهد.آن را از برق بکشید،می بینید که از کار می افتد.چون ارتباطش را با نیرویی که درجهان جریان دارد از دست داده است.به طورکلی،این فرایند در تجربه ی انسانی نیز،البته به شکلی غیرمکانیکی،عمل می کند.
سال ها پیش دریک سخنرانی شرکت کردم،سخنران درحضور جمع بی شمار حاضران ادعا می کرد که در طی سی سال گذشته هرگزخسته نشده است.گفت که سی سال قبل تجربه ای معنوی داشته و با تسلیم نفس با نیروی الهی ارتباط برقرار کرده است.از آن زمان به بعد از قدرت کافی برای انجام تمام فعالیت هایش برخوردار شده و فعالیت های چشمگیری انجام داده است.او چنان به وضوح تعالیمش را شرح می داد که تمام افرادی که درآن اجتماع بزرگ حضور داشتند تحت تأثیر قرارگرفتند.
تجربه ی او برای من نشانه ی آشکاری از این واقعیت بود که در ضمیر خودآگاهمان می توانیم ازمنبعی از نیروی بی حد وحصراستفاده کنیم و هرگز دچار تحلیل رفتن انرژی نشویم.سال هاست که نظریات آن سخنران و افراد دیگر را مطالعه کرده و مورد آزمایش قرارداده ام.حالا براین باورم که اگر اصول مذهبی به طورعلمی مورد استفاده قراربگیرد می تواند جریانی مستمر ازانرژی را در ذهن و بدن انسان به وجود بیاورد.
نتایج بررسی های مرا پزشک مشهوری نیزکه با هم وضعیت دوست مشترکی را مورد مشاهده قرارداده بودیم تأیید کرد.این مرد که مسئولیت های اجتماعی سنگینی برعهده داشت بی وقفه از صبح تا شب کار می کرد اما به نظر می رسید که همیشه می تواند مسئولیت های جدیدی را برعهده بگیرد.او می دانست چطورکارش را به راحتی و به طورمؤثرانجام بدهد.
به آن پزشک گفتم که امیدوارم این مرد با چنان شدت زیادی کارنکند که باعث درهم ریختگی عصبی او بشود.سرش را تکان داد و گفت:«من که دکترش هستم فکرنمی کنم او درمعرض خطر از پا درآمدن باشد.


ادامه مطلب...

یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر

عصبانیت و بی قراری را رها کنید


مثبت اندیشی-قسمت ششم
بسیاری از افراد انرژی و قدرتشان را با عصبانیت و بی قراری هدرمی دهند و درنتیجه زندگی را به خودشان سخت می کنند.
آیا شما هم عصبانی می شوید و بی قرار هستید؟اگراین طوراست در این مقاله وضعیت خودتان را به خوبی خواهید دید.کلمه ی عصبانیت به معنی جوشیدن،منفجرشدن،بخارشدن،آزرده شدن،پریشان شدن و برآشفته شدن است.کلمه ی بی قراری هم به خودی خود کاملاًگویاست و ما را به یاد کودک مریضی دردل شب می اندازد که ناله و زاری می کند و گریه هایش هرگز قطع نمی شود.با اینکه بی قراری کلمه ای بچه گانه است اما واکنش عاطفی بسیاری از افراد بزرگسال را به خوبی توصیف می کند.
اگر قراراست برای خوب زندگی کردن انرژی کافی داشته باشیم باید دست ازعصبانیت و بی قراری برداریم و آرامش پیدا کنیم.چطورمی توانیم این کار را انجام بدهیم؟
اولین قدم این است که سرعت یا حداقل شتاب خود را کاهش بدهیم.
متأسفانه تشخیص نمی دهیم که امروزه زندگی ما تا چه حد شتاب پیدا کرده و با چه سرعتی خودمان را به جلو می رانیم.بسیاری از افراد دراثر این سرعت سلامت جسمی خود را به خطر می اندازند و بدتر از آن اینکه ذهن و روحشان را نیز متلاشی می کنند.ممکن است فردی از لحاظ جسمی زندگی آرامی داشته باشد اما از لحاظ عاطفی زندگی پرشتابی داشته باشد.از این نظر حتی کسی که دچارمعلولیت شده ممکن است زندگی پرشتابی داشته باشد.سرعت زندگی را ماهیت افکارما تعیین می کند.وقتی ذهن ما با آشفتگی از یک نگرش به نگرش دیگر می پرد،تب آلود می شود،درنتیجه شخص بد اخلاق و کم حوصله می شود.اگر می خواهید ازتأثیر مخرب تحریکات و هیجانات زندگی امروزی دائماً درعذاب نباشید باید شتاب زندگی تان را کاهش دهید .تحریک پذیری بیش ازحد دربدن ما سم تولید می کند و موجب بیماری عاطفی می شود.خستگی نوعی احساس سرخوردگی به وجود می آورد.به طوری که ما به خاطر همه چیز ازمشکلات خصوصیمان گرفته تا وضعیت کشور و حتی تمام دنیا عصبانی می شویم و بی قراری می کنیم.ازشما می پرسم،وقتی این آشفتگی عاطفی تا این حد برجسم ما اثرمی گذارد پس تأثیرآن برآن جوهر درونی شخصیت ما که به آن روح می گوییم چه خواهد بود ؟اگرشتاب زندگی ما به همین ترتیب افزایش پیدا کند،غیرممکن است به آرامش روحی برسیم .
از لحاظی نسل ما نسل بدبختی است .به خصوص درشهرهای بزرگ به دلیل اثر منفی فشارعصبی،هیجان مصنوعی و سر وصدا بدبختی بیشتری به چشم می خورد.اما این بیماری به مناطق روستایی هم منتقل می شود زیرا امواج هوا فشارعصبی را انتقال می دهد.
خانمی که سن و سالی از او گذشته بود در این باره نکته ای گفت که برایم بسیار جالب بود او گفت:«این روزها مردم روز به روز زندگی می کنند.»این اظهارنظرگویای فشار،مسئولیت ها و تنش های زندگی روزمره است.
آدم از خودش می پرسد شاید نسل جدید چنان به فشار عصبی خو گرفته باشد که در نبود آن احساس ناراحتی کنند.آنها با سکوت عمیق جنگل ها و دره ها که برای اجداد ماآشکار بود،کاملاًغریبه هستند سرعت زندگی آنها چنان زیاد است که دربسیاری از موارد نمی توانند از منابع سکوت و آرامش که این دنیا به آنها تقدیم می کند استفاده کنند.
دربعد ازظهر یک روز تابستان من و همسرم برای قدم زدن به جنگل رفتیم .این جنگل درمنطقه ی زیبایی به نام دریاچه ی موهانک و دریکی از زیباترین پارک های طبیعی واقع شده و هفت هزار و پانصد هکتار دامنه ی کوه بکر و دست نخورده را دربرمی گیرد.درمیان آن جنگل دریاچه ای مثل جواهرمی درخشد.هزاران سال پیش بالا آمدگی زمین این صخره های کاملاًعمودی را به وجود آورده است.شما ازجنگل بیرون می آیید وبرروی بلندی با شکوهی قرارمی گیرید وبه دره های پهناوری که درمیان تپه هاآرمیده اند چشم می دوزید.دره هایی که به قدمت خورشید هستند.این جنگل ها،کوه ها ودره ها منظره ای را به وجود می آورند که مسلماً می تواند گوشه ی دنجی برای فرارکردن ازآشفتگی این دنیا باشد.
درآن بعد ازظهربا همسرم در زیررگبار بهاری و آفتاب قدم می زدیم.حسابی خیس شده بودیم واین موضوع داشت ما را کمی نگران می کرد.چون اتوی لباس هایمان خراب شده بود.بعد به همدیگرگفتیم که هیچ آدمی تاکنون به خاطر خیس شدن از باران پاک ،صدمه ندیده است.گفتیم وقتی قطرات باران به صورت آدم برخورد می کند احساس خنکی وتازگی به آدم می دهد ودیگراینکه همیشه می توان زیرآفتاب نشست و خود را خشک کرد.درزیر درختان قدم زدیم و صحبت کردیم وبعد ساکت شدیم.
داشتیم عمیقاً به سکوت طبیعت گوش می کردیم.جنگل هیچ وقت به معنی دقیق کلمه ساکت نیست.همیشه فعالیت عظیمی درآن جریان دارد اما با وجود گستردگی عملکردش هرگزصدای گوش خراشی تولید نمی کند.
صداهای طبیعت آرام وآهنگین هستند.
درآن بعد ازظهرزیبا طبیعت سکوت آرامش بخشش را برسر ما گسترده بودو واقعاًاحساس می کردیم که فشارعصبی دارد از وجودمان خارج می شود.
درست همان وقت که افسون جنگل داشت برما اثر می کرد صدای ضعیف چیزی که مردم به آن موسیقی می گویند به گوش ما رسید.
موسیقی پرسروصدا وعصبی کننده ای بود.بلافاصله سه جوان از درون جنگل بیرون آمدند.نفر آخر داشت رادیوی قابل ِحملی را به زور با خودش می آورد.آن سه جوان شهری برای قدم زدن به جنگل آمده بودند ومتأسفانه سروصدای شهررا هم با خودشان آورده بودند.وقتی ایستادند و با هم صحبت کردیم معلوم شد که جوان های خوبی هستند .به نظرم رسید که از آنها بخواهم صدای آن وسیله را قطع کنند وبه موسیقی جنگل گوش دهند اما احساس کردم کارمن نیست به آنها آموزش بدهم و عاقبت به راه خودشان رفتند.
با همسرم درباره ی ضرری که آن جوان ها به خودشان می زنند صحبت کردیم.ازخودمان پرسیدیم چطورمی توانند ازمیان این همه آرامش عبورکنند وبه موسیقی جنگل که به اندازه ی خود دنیا قدمت دارد گوش ندهند.آهنگی که انسان هرگزنتوانسته است مانند آن را بسازد؛آواز باد در میان درختان ،نغمه ی دلنشین پرندگان که با تمام وجود آواز می خوانند و موسیقی تمام آسمان ها.
هنوز اینها را می توان درخارج از شهر ،درجنگل ها و دشت ها ،در دره ها،در کوهستان های با شکوه و درجایی که امواج اقیانوس به ساحل های شنی نرم می خورند پیدا کرد.باید خودمان را ازقدرت شفا دهنده ی طبیعت محروم نکنیم.اگرانتظار داریم از برکت آرامش درزندگی مان برخوردار شویم باید به طوردائم خودمان را به سکوت مقید کنیم.یک روز پاییزی من و همسرم عازم ماساچوست بودیم تا پسرمان را در دانشگاه محل تحصیلش ببینیم.به او گفتیم که ساعت یازده صبح می رسیم و ازاین همه وقت شناسی احساس غرور می کردیم.اما چون کمی ازبرنامه عقب افتاده بودیم با سرعت وحشتناکی در میان مناظرزیبای پاییزی رانندگی می کردیم .همسرم گفت :«نورمن ،دامنه ی آن تپه ی زیبارا دیدی؟


ادامه مطلب...

یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر

عوامل درونی برای تمرکز دقت
1ـ عادت :


یکی از عوامل مؤثر در دقت ،عادت فرد است . بعضی از افراد در اثر عادت ،امری را مورد دقت قرار می دهند . در صورتی که دیگران نمی توانند دقت خود را به آن امر جلب کنند. مثل ویراستار یک کتاب میتواند به آسانی دقت خود را به اشتباهات چاپی جلب کند در صورتی که افراد دیگر هر چه سعی کنند نمی توانند به طورکامل در این مورد اقدام کنند.عادت به دقت نیز تحت تأثیر عوامل مختلف قرار دارد .گاهی والدین بچه را به دقت درباره امور خاصی تشویق می کنند و از این راه عادت به دقت را در آنها رسوخ می دهند. در بعضی موارد علاقه و رغبت بچه به امری توجه و دقت او را بدان امر جلب می کند. در مدرسه نیز عادت به مطالعه ،عادت به انجام اعمال حساب ،عادت به گوش دادن به گفتار معلم و....در بچه ها به وجود می آید و پس از چندی بچه ها به آسانی می توانند اینگونه امور را مورد توجه و دقت قرار دهند. احتیاج نیز فرد را به دقت وا می دارد و به تدریج توجه به امری را به صورت عادت در او ظاهر می سازد


2ـ آمادگی :



آمادگی شرط اساسی دقت است. آمادگی فرد برای دریافت محرک معین و بروزعکس العمل خاص در جریان دقت تأثیر فراوان دارد . فردی که آماده برای پاسخ دادن به سولاات معینی است زودتر می تواند خود را متمرکز سازد و جواب سوالات را حاضر کند و معمولا آمادگی با انتظار همراه است .


3ـ احتیاجات اساسی :


ادامه مطلب...

یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 2:31 عصر
شکست و ناکامی موقتی است
اگر بگوییم تمامی انسان ها در طول زندگی شان بارها به نحوی دچار شکست و عدم موفقیت شده اند ،لحظات سخت و دشوار شکست را تجربه کرده اند و آن را پشت سرگذاشته اند و یا مزه تلخ آن را چشیده اند ،گزاف نگفته ایم
انسان پس از شکست و ناکامی ،احساس یأس و ناامیدی و بعضا سرخوردگی می کند که این امر کاملاً طبیعی است و در واقع این حالت واکنشی است که بدن در مقابل این حس ناخوشایند از خود نشان می دهد و علامت هشداردهنده ای برای غلبه بر شکست و ناکامی است به شرط این که بتوان با اقتدار ،پشتکار و جسارت شکست را به پیروزی دلچسب تبدیل کرد ،حتی بعضی از افراد پیروزی و موفقیت خود را بعد از شکست بیش از هر چیز مرهون پشتکار و مقاومت خود می دانند .

دراین وادی انسان ها به دو دسته تقسیم می شوند


ادامه مطلب...

   1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ