من همسر دوم بودم و چاره ای نداشتم
زمین یخزده و لیز بود، ولی برای من که می خواستم دقایقی دیگر خودم را زیر یک ماشین پرتاپ کنم و از این زندگی سراسر رنج خلاص شوم، فرقی نمی کرد که بشدت زمین بخورم. سرم را به طرف راست گرداندم. باد سردی به صورتم خورد. ماشینی از دور می آمد. نور چراغهایش هیچ امیدی را در دلم زنده نمی کرد. جز به مرگ به چیز دیگری فکر نمی کردم، البته تنها نگرانی ام دخترک چهار ساله ام -شیرین- بود که او را به عمه اش سپرده بودم و نمی دانستم بعد از مرگم چه بلایی سرش می آید. ماشین که نزدیکتر شد، خیز برداشتم، اشهدم را گفتم و ناگهان خودم را جلوی ماشین انداختم. محکم به آسفالت سرد و خیس خوردم و صدای گوش خراش ترمز ماشین را شنیدم، اما گذشتن چرخ های آن را از روی بدنم احساس نکردم. یعنی به همین راحتی و بدون درد مرده بودم؟اما نه...بدنم داغ بود، نفس می کشیدم و هنوز می توانستم بخاری را که از بیرون آمدن نفسهایم درست می شد،ببینم. راننده از ماشین بیرون آمد و سراسیمه خود را به بالای سرم رساند و گفت:
خانم،خانم...این چه کاری بود که کردی؟ نزدیک بود مرا و خودت را بدبخت کنی... پاشو...پاشو... پاشوببینم...
سر که برگرداندم ماشین را دو – سه متر آن طرفتر دیدم. پس نقشه ام نگرفته بود. زور به وسط خیابان پریده بودم و نتوانسته بودم مرگ را به آغوش بگیرم. مرد که سی و هفت-هشت سال بیشتر نداشت، گوشه آستینم را کشید و گفت:
پاشو خانم، پاشو الان مردم جمع می شوند و فکر می کنند واقعاً من به شما زده ام.
بلند شدم. مانتو و دستهایم خیس شده بود. لجم گرفته بود در ماشین را باز کرد و گفت:
بنشین توی ماشین گرم می شوی. بخاری روشن است.
بی اراده حرفش را پذیرفتم و روی صندلی جلو نشستم و دستهایم را مقابل بخاری گرفتم. در یک لحظه گرمای دلپذیری به بدنم دوید و از اینکه می خواستم خودم را بکشم، خنده ام گرفت، اما این فقط برای یک لحظه بود و دوباره آرزو کردم ای کاش می مردم. مرد راه افتاد و گفت:
خدا را شکر که خیابان خلوت بود و کسی متوجه نشد.حوصله دردسر ندارم. خب، شما که جوانی و هزار آرزو داری، چرا می خواستی خودت را بکشی؟
جوابش را ندادم،حرفی برای گفتن نداشتم.نیم نگاهی به من انداخت و گفت:
حداقل به خاطر دردسری که می خواستی برایم بتراشی حرف بزن!می دانی اگر تو را زیر می گرفتم چی مشد؟ تو خلاص می شدی و من زندانی...آخر باید چه طوری ثابت می کردم که تو می خواستی خودت را بکشی؟
نگاهش کردم و گفتم: فکر اینجا را هم کرده بودم. سپس از جیب مانتویم نامه ای را درآوردم و گفتم:
توی این نوشته ام که قصد خود کشی داشته ام و راننده مقصر نیست.
لبخندی زد و گفت:
یعنی واقعاً می خواهی خودت را بکشی؟اخر چرا؟
خب حداقل سرگذشتت را برایم تعریف کن، بعد خودم تو را میکشم. این بار وقتی خودت را جلوی ماشینم پرت کردی اصلاً ترمز نمی کنم.
از لحن حرف زدنش خنده ام گرفت وآرام گفتم؟
واقعاً...؟
مکثی کرد و در حالی که لبخندی تحویلم می داد، گفت؟
اگر انگیزه ات قوی بود و هیچ راه حلی جز خودکشی نداشتی، آره...خب، حالا بگو ببینم چرا از زندگی سیر شده ای؟
و من بدون اینکه روبه رو را نگاه کنم چشم به دستهایم دوختم و گفتم:
پنج سال قبل وقتی فقط هفده سال داشتم به اصرار پدر و مادرم با جبار ازدواج کردم. او دوازده سال از من بزرگتر بود.یکی- دو سال اول زندگی مشکل چندانی نداشتیم، جز اینکه غیبت های طولانی او مشکوک بود. گاهی می رفت و ده- پانزده روز پیدایش نمی شد. دخترم که بدنیا آمد، سعی کردم دلگرم تر با جبار ادامه بدهم، اما یک روز خبر آوردند که او را دستگیر کرده اند. جبار عضو یک گروه قاچاق مواد مخدر بود و در دادگاه به بیست سال حبس محکوم شد . به انتظار او ماندن جایز نبود، بنابراین تقاضای طلاق دادم و مهریه ام را بخشیدم و خلاص شدم. غافل از اینکه این تازه اول بدبختی های من است. یک زن جوان بیست ساله با یک دختر دو ساله پیش هیچکس جا نداشت. مردم هر روز شایعه جدیدی درست می کردندتا آنجا که مرا هم قاچاقچی جلوه دادند. این حرف ها باعث شد هیچ کس برای خواستگاری از من قدم جلو نگذارد، مگر آدم های مسن یا هوسباز.
پدر مادرو هر روز به من فشار می آوردند که تکلیفم را روشن کنم. نه حوصله مرا داشتند، نه حوصله دخترکم را. جلو چشمم او را کتک می زدند و من نمی توانستم حرفی بزنم. جرات نداشتم پایم را از خانه بیرون بگذارم تا اینکه چند وقت قبل پدرم بعد از کلی مقدمه چینی گفت:
آقا رئوف از تو خواستگاری کرده...درست است که سنی از او گذشته، اما دنیا دیده و سالم است و می تواند سایه سرت باشد.
از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورم. آقا رئوف بقال سر کوچه مان است و حداقل سی سال از من بزرگتر است، یعنی تقریباً همسن پدرم.
پدر، آخر من کجا و آقا رئوف کجا ؟
دهانت را ببند دختر! تا آخر عمر که نمی توانی بی شوهر بمانی؟
دلم را به دریا زدم و با خود گفتم شاید ازدواج با آقا رئوف از ماندن در خانه پدر و تحقیر شدن بهتر باشد، اما وقتی رضایتم را اعلام کردم، پدرم گفت:
راستی، او تو را بدون دخترت می خواهد.
پس شیرین را چکار کنم؟
نمی دانم...تحویل خانواده پدرش بده! مگر نمی گویی عمه وکوچکش او را خیلی دوست دارد؟
اما...او پاره تن من است. او دختر من است. اگر سایه مادر بالا سرش نباشد معلوم نیست توی این جامعه چه بر سرش بیاید...
اما پدرم فقط حرف خودش را می زد. او می خواست زودتر از دست من خلاص شود. این بود که تصمیم گرفتم خودم را از این زندگی تلخ و طاقت فرسا نجات دهم...شیرین را به بهانه اینکه به مسافرت چند روزه می روم به عمه کوچکش سپردم و...
راننده ماشین که حالا می دانستم مهندس است و نامش مهرداد، گفت:
با مرگ می خواستی خودت را نجات دهی؟، خب، آن وقت تکلیف شیرین چی می شد؟ آهی کشیدم و گفتم ؟
چار? دیگری هم داشتم؟
آره همه درها که بسته نیست..مثلاً
حرفش را ادامه نداد. ماشین را کنار خیابان پارک کرد و دو لیوان شیر کاکائو داغ خرید و دوباره پشت فرمان نشست. یکی را به دست من داد و گفت:
مثلاً می توانی با یک ازدواج موقت فکر کنی و وقتی از طرف مقابل شناخت کافی به دست آوردی، به عقد دائم او در بیایی.
جرعه ای از شیر کاکائو را نوشیدم و گفتم:
نه، ازدواج موقت یعنی در به دری...تا به حال نشنیده ام چنین ازدواج هایی ختم به خیر شده باشدو در حالی که لیوان یک بار مصرف را در مشتش می شکست گفت:
ببین...راستی اسمت چی بود؟
سودابه...
ببین سودابه... من مجبورم در ماه چند روز به خاطر ماموریت به تهران بیایم.من زن و بچه دارم. از زندگی ام هم راضی ام...اما به خاطر خدا راضی ام با تو به طور موقت ازدواج کنم، به این شرط که برایت آپارتمانی اجاره کنم و خرجی ات را هم بدهم و در ماه چند روز پیش تو باشم.
فکر کردم و گفتم:
این وضع تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟
تا وقتی که تو بخواهی و قبول کنی به عقد دائم من در بیایی.
با خوشحالی گفتم:
دخترم را هم قبول خواهی کرد؟
آره...
اما خانواده ام با عقد موقت راضی نیستند.
به محضردار پول می دهم و می گویم نقش بازی کند و طوری وانمود کند که انگار به عقد دائم هم در آمده ایم...کاری به کار اینها نداشته باش!
و من احمق هم پذیرفتم...
مهرداد فقط دو ماه کرایه آپارتمان را داد و خرجم را کشید و بعد از آن انگار از من سیر شد که گفت:
بهتر است کاری دست و پا کنی، چون می ترسم حقوقم برای دو خانواده کفاف ندهد.
به این نیت که کمک خرج او باشم دنبال کار گشتم و در یک شرکت خصوصی به عنوان منشی مشغول شدم، اما حقوقم به اندازه ای بود که می توانستم پول مهد شیرین . کرایه ماشین و نهار را بپردازم، در حالی که مهرداد توقع داشت کرایه خانه را هم من بدهم.
خب، اگر قرار باشد کرایه خانه را هم بدهم، چه احتیاجی به تو دارم؟
مهرداد خندید و گفت:
من سایه سرت هستم.تا موقعی که می دانند شوهر داری جرات نمی کنند چپ نگاهت کنند. مثل اینکه فراموش کرده ای از دست خانواده ات و اطرافیان می خواستی خودت را بکشی...
مدتی دندان به جگر گذاشتم تا اینکه از مهرداد بار دار شدم. او خیلی ناراحت شد و گفت:
بچه را سقط کن!
چرا؟ مگر تو قصد ازدواج دائم با مرا نداری؟
نه...چون راستش وقتی خوب فکر کردم، دیدم امثال تو در همین تهران فراوانند و من برای اینکه ثواب بیشتری ببرم می توانم چند نفر دیگر راتحت پوشش خود بگیرم. ازدواج موقت بهترین راه است. بعضی زنان بیوه و مطلقه فقط حاضرند سایه یک مرد بالا سرشان باشد. نه توقع خرجی دارند و نه آپارتمان...
حالم از تو بهم می خورد وهرداد...برو گم شو!
و او رفت، بدون اینکه حتی کوچکترین آدرسی از او داشته باشم . بچه ام به دنیا آمده...مهلت عقد موقت به پایان رسیده و من مانده ام و یک بچه بی شناسنامه...نمی دانم...نمی دانم چه کنم؟... ای کاش ان شب مهرداد کمی دیرتر ترمز گرفته بود و من زیر چرخ های ماشینش له شده بودم. کاش از او بچه دار نمی شدم.
نظری? روانشناسی این ماجرا:
هر مشکلی هر چند سخت راه حلی دارد که با تکیه بر عقل و تدبیر و با مشورت می توان به آن رسید. سودابه به جای اینکه مشکل خود را ریشه یابی کند و در پی حل منطقی ان بر آید ، شتابزذه و احساسی تصمیم گرفت و بدترین راه یعنی خود کشی را انتخاب کرد که نه از لحاظ شرعی و نه از لحاظ اجتماع پسندیده است. سودابه در مرحله دوم نیز شتابزده عمل کرد و بی هیچ فکری به عقد موقت مهرداد درآمد و با صحنه سازی، خانواده خود را فریب داد. کسی که راه درست و صحیح را برای حل مشکلات انتخاب نمی کند، نباید انتظار موفقیت داشته باشد.
نقش حساس پدر در تربیت فرزندان
یکی از انسانشناسان مشهور معتقد بود، پدران به لحاظ زیستشناسی یک ضرورتند، ولی از حیث اجتماعی یک عامل ثانوی به شمار میروند. این عقیده براحتی در فرهنگ ما نیز جا باز کرده بود.
در جامعه ما تصویر سنتی پدران نشاندهنده آن است که آنها در مراقبت از کودک هیچ نقشی نداشته اند، هنگام تولد کودک در اتاق انتظار میمانند، تعویض پوشک یا گرم کردن بطری شیر را هرگز به عهده نمیگیرند، پای خود را به مهدکودک نمیگذارند و تربیت فرزند را تقریبا به طور کامل به همسرانشان میسپارند. این پدران افسانهای که به ایفای نقش اختصاصی نانآور خانواده سرگرم بودند، الگویی مقتدر اما دور از دسترس برای فرزندان خود بوده و بندرت شرکای فعالی در تربیت فرزندانشان محسوب میشدند.
پژوهشها نشان میدهد که تاثیر پدر بر فرزند ماندگار است و کودکان براستی به پدر نیاز دارند، اما به یاد داشته باشید وجود هر پدری مفید نیست. زندگی کودکان تحت تاثیر پدرانی که از نظر عاطفی حضور دارند، برای فرزندان خود ارزش قائل میشوند و در ناراحتیها و نگرانیها میتوانند فرزندانشان را آرام کنند بسیار بهتر میشود اما در عوض پدرانی که خشونت میوزند، عیبجو هستند، فرزند خود را تحقیر میکنند یا از نظر عاطفی سرد هستند میتوانند بشدت به فرزند خود آسیب برسانند.
مدتهاست که روانشناسان بر این باورند که دخالت و نقش پدر در بزرگ کردن فرزند بسیار مهم است شواهد روزافزون علمی حاکی از آن است که پدرهای علاقهمند بویژه آنهایی که از نظر عاطفی در دسترس هستند، در خوشبختی فرزندانشان نقش منحصر به فردی را ایفا میکنند.
در واقع پدرها میتوانند به شیوههایی بر فرزندان تاثیر بگذارند که مادرها نمیتوانند بویژه در زمینههای روابط با دوستان و موفقیت تحصیلی هنگامی که پدر از احساسات فرزندانش با خبر است و میکوشد تا به آنها در حل مسائلشان کمک کند، بچهها در مدرسه و ارتباط با دیگران موفقتر هستند. بعکس پدری که نسبت به عواطف فرزندانش خشن، ایرادگیر یا بیاعتناست، میتواند تاثیری بسیار منفی بر آنها بگذارد و احتمال آن که فرزندان چنین پدری در انجام تکالیف درسی ناموفق باشند، با دوستانشان بیشتر دعوا کنند و از سلامت روانی خوبی برخوردار نباشند، بیشتر است. این تاکید بر نزدیکی عاطفی پدر به این معنا نیست که رفتار متقابل مادر با فرزندانش بر آنها تاثیری ندارد. تاثیر مادر بر فرزندانش بسیار مهم است، اما طبق مطالعات تاثیر پدر میتواند بسیار شدیدتر باشد، خواه آن تاثیر مثبت باشد یا منفی. برای نمونه فرزندان در خانوادههایی که پدر غایب است در ارتباط با مدرسه و همسالان گرفتار مسائل و مخاطرات جدیتر هستند. پسرانی که پدر در زندگیشان حضور ندارد، دریافتن تعادل بین قاطعیت مردانه و خویشتنداری دارای مشکل هستند و این در حالی است که کسب این مهارتها با بزرگ شدن پسرها و تلاش بیشتر آنها برای دوستیابی، موفقیت تحصیلی و اهداف شغلی روز به روز مهمتر میشود. همچنین دخترانی هم که پدرانشان در زندگی آنها حضور فعال و موثری دارند، به احتمال بیشتر در بزرگسالی روابط سالمی با همسر خود برقرار میکنند.
بسیاری از پژوهشگران معتقدند که پدرها به طور عمده از طریق بازی بر فرزندانشان تاثیر میگذارند. آنان معمولا بازیهایی را انجام میدهند که با فعالیت بدنی و هیجان بیشتری همراه است. همچنین پدرها بیشتر با صداهای ضربهای توجه نوزاد را جلب میکنند و شلوغبازیهای بیشتری در بازیها انجام میدهند که این نوع روش شلوغ و بینظم پدر در بازی راه مهمی را باز و به کودک کمک میکند تا درباره عواطف بیاموزد. کودکانی بهترین مهارتهای اجتماعی را در خود پرورش میدهند که پدرانشان بر همکنش مثبتی با آنها دارند و اجازه میدهند که کودک خود مسیر بازی را تعیین کند. برخی پدران در نقش راهنمایان عاطفه هستند. آنها عواطف منفی کودک را نادیده نمیگیرند یا با آن مخالفت نمیکنند، بلکه به فرزندانشان نشان میدهند که آنها را درک و سپس آنها را راهنمایی میکنند تا نسبت به احساسات منفی خود واکنش مناسبی نشان دهند.
طبق بررسیها، کودکانی کمترین نمرات و بدترین روابط اجتماعی را دارند که پدرانشان سرد، قدرتطلب، ستیزهجو و مداخلهگر بودند. در یک تحقیق پژوهشگران متوجه شدند پدرانی که طی یک تمرین بازی ویدئویی فرزندانشان را مسخره و تحقیر میکردند و برای اشتباهاتشان آنها را سرزنش میکردند یا کنترل بازی را خود به دست میگرفتند و به کودکان نشان میدادند که بیکفایت هستند، فرزندانشان بیشتر از بقیه دچار مشکل بودند. این بچهها با دوستانشان رفتارهایی ستیزهجویانه داشتند، در مدرسه ناموفقتر از دیگران بودند و مسائلی داشتند که معمولا به بزهکاری و خشونت در آنان منتهی میشد.
به طور کلی در مقایسه با واکنشهای پدر، کیفیت ارتباط با مادر آنقدر در موفقیت یا شکست آینده فرزندان در مدرسه و با دوستانشان سرنوشتساز نیست. شاید بتوان گفت علت این تاثیر شدید پدر برفرزند این است که رابطه پدر فرزند عواطف بسیار قدرتمندی را در کودک بر میانگیزد.
نقش پدر در رشد هویت جنسی فرزندان
محققان مسائل جنسی معتقدند که تاثیر پدر بر رفتار جنسی کودک بیش از تاثیر مادر است، البته در اینجا جنسیت معنایی فراتر از سکس دارد. این مساله نهتنها شامل خصوصیات جسمی و تغییرات کودک در حال رشد است، بلکه احساسات و رفتارهای مرتبط با این خصوصیات فیزیکی را هم شامل میشود. کیفیت رفتار پدرانه با یک فرزند پسر مهمترین عاملی است که دید وی را از مذکر بودن خویش شکل میدهد. در اینجا منظور از مذکر بودن خشونت، سلطهطلبی، جسارت، ناآرامی و پرسروصدا بودن نیست بلکه مذکر بودن به معنای قاطعیت، مثبت بودن، مسوولیتپذیری، منطقی بودن و توانایی ایجاد تغییر در موقعیتهای سخت است که این تواناییهای اساسی فقط بر پایه تربیت صحیح، محبت و توانایی عشق ورزیدن استوار است. پدری که با وجود ویژگیهای مردانه بسیار محبت، تشویق یا تربیتی از خود نشان نمیدهد ممکن است رفتار غیرمردانهای در پسرش ایجاد کند. همچنین تحقیقات نشان میدهد که پدران ممکن است بیش از مادران در رشد هویت جنسی سالم دختران نقش داشته باشند. آنان آگاهانه یا ناآگاهانه رشد جنسی دختر خود را تقویت میکنند اگرچه ممکن است خودشان (پدران) از میزان تاثیری که بر تربیت زنانه دخترانشان میگذارند، آگاه نباشند. یک پدر پرورشدهنده میتواند تاثیر بسیار مهمی بر رشد زنانگی دختر خود داشته باشد به عنوان مثال دخترانی که در خانههایی رشد کردهاند که مادر مسلط و پدر منفعل بوده، در تصمیمگیریها شرکت و نقش تربیتی به عهده نداشته است، در آینده با مردان دچار مشکل میشوند.
پس پدران بکوشید:
برای فرزندانتان حضور عاطفی و فیزیکی داشته باشید
در دوران باستان پدر از طریق جنگیدن و شکار کردن از فرزندانش حمایت میکرد. طی قرنها این نقش به نانآور تبدیل شد. او از طریق کار کردن پول به دست میآورد تا برای حفظ امنیت فرزندانش قسطهای منزل، مخارج خورد و خوراک و شهریه دانشگاه هزینه کند، اما امروز بار دیگر نقش پدر در آستانه تغییر است تا سطح دیگری از حمایت را برای فرزندانش فراهم آورد و در نتیجه این حمایت، فرزندش از نیروهای مخربی مانند دار و دستههای خلافکار، مواد مخدر و هرزگی جنسی حفظ شود. علم به ما میگوید که دیگر همه روشهای سنتی نمیتواند مشکلگشا باشد. امروزه ایمنی فرزندان از قلب پدرانشان بر میخیزد و بر این پایه استوار است که مردها باید علاوه بر حضور فیزیکی در خانه، حضور عاطفی نیز داشته باشند. هر چند پدرانی که گرفتار کار هستند و ساعتهای زیادی را صرف شغل خود میکنند کمتر در فعالیتهای پدری مشارکت دارند. در جریان رشد فرزندانتان باشید
بررسیهای انجام شده درباره مادران شاغل نشان داده که کیفیت رابطه مادر فرزند تاثیر بیشتری بر کودک دارد تا مقدار زمانی را که مادر و فرزند در کنار یکدیگر میگذرانند، منطقی به نظر میرسد که همین وضعیت درخصوص پدران هم صدق میکند.
اگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف از دیدشان پنهان خواهد مانداگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند، بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف از دیدشان پنهان خواهد ماند. برای مثال ممکن است پسری، پدر توانایی داشته باشد، اما این پدر در دسترس او نباشد یا کیفیت رابطه پدر و پسر منفی باشد. در اینجاست که توانایی پدر بر رشد فکری پسر تاثیری نخواهد داشت.
در حقیقت با انجام کارهای سنتی به اصطلاح زنانه (مانند غذا دادن به کودک) است که مردان به عنوان عضوی منسجم و ضروری برای خانواده به شمار میآیند. پدرها باید به این مهم توجه داشته باشند که زندگی خانوادگی فقط برآورده کردن نیازهای مادی خانواده نیست، بلکه حضور هر روز و برآورده ساختن نیازهای عاطفی و جسمانی به طور همزمان در تربیت فرزند نقش بسزایی دارد. درحالیکه کودکان بزرگ میشوند و در فعالیتهای بیشتری در خارج از خانه شرکت میکنند، شاید برای پدرها دشوار شود که فرصتی را بیابند تا با فرزندانشان تنها باشند، به پدران توصیه میشود به گونهای برنامهریزی کنند که بتوانند با فرزند خود اوقاتی را به تنهایی بگذرانند.
شاید این فرصت هفتهای یکبار به دست بیاید، یا همان مدت زمانی باشد که شما فرزندتان را با خود به کلاس میبرید. به هر حال گفتگویی دونفره با فرزند در هر سنی بسیار با ارزش است.
ضربالمثلی میگوید: «برای بزرگ کردن یک بچه به یک قوم نیاز است.» پس بکوشید با آدمهایی که در زندگی روزانه فرزندتان نقش دارند، آشنا شوید از جمله دوستان و والدین دوستان او. در خانهتان را روی همکلاسیهای فرزندتان بگشایید، داوطلب رساندن فرزندتان به مهمانیها و زمین ورزش آنان شوید. به علاقهمندیها و نگرانیهایشان گوش کنید و با آنها هماهنگ شوید. سرانجام اینکه درک کنید هر زمان در کنار خانوادهتان هستید، بارها و بارها فرصت دارید که با فرزندتان ارتباط برقرار کنید یا از آنها فاصله بگیرید و در اینجا شمایید که انتخابکننده هستید.
تعادل میان زندگی شغلی و زندگی خانوادگی
برای بسیاری از مردان، یافتن وقت و انرژی کافی برای فرزندان به این معناست که کمتر در اختیار شغلشان باشند، چرا که برای اغلب پدران شاید دشوار و ناممکن باشد که با ساعات زیاد کاری در هر هفته و فشارهای شدید شغلی، از لحاظ عاطفی و جسمی در کنار فرزندان نیز باشند. در واقع حل این تضاد برای مرد که هویت اصلی او نانآور بودن خانواده است، کار سادهای نیست.
مردان چنین تربیت شدهاند که باور کنند سختکوشی و ساعتهای طولانی کارکردن نشانه تعهد به خانواده است، اما اکنون مردان باید بدانندکه اگر تغییر نکنند، باید خطر دور افتادن از همسر و فرزندان را یعنی همان افرادی که به خاطرشان کار معنا پیدا میکند را بپذیرند و گاهی لازم میشود که آنان دستاوردهای مالی و شغلی خود را فدا کنند تا به تعادل بهتری بین کار و زندگی خانوادگی برسند.
به طور کلی، سالمترین محیط خانوادگی محیطی است که در آن پدر به عنوان فردی قوی، پرورشدهنده و مردانه نسبت به فرزندان و مادر آنها عمل کند، مادر نیز به عنوان زنی با طبیعت زنانه نسبت به فرزند و پدر خانواده رفتار کند. این هدفی است که آرزو میکنم، پدران برای تحقق آن در خانههایشان کوشش کنند.
سکیزوفرن چیست؟
--------------------------------------------------------------------------------
سالانه 20 هزار نوجوان و جوان ایرانی به اسکیزوفرنی مبتلا می شوند
اسکیزوفرنی یا اسکیزوفرنیا شایع ترین نوع روان پریشی است که در صورت کم توجهی می تواند، تبدیل به یک بیماری ناتوان کننده صعب العلاج با عوارض ناخوشایند و خطرناک شود و در صورت توجه شایسته، تبدیل به یک بیماری قابل کنترل گردد که فرد مبتلا می تواند به زندگی عادی و رضایت بخش پیشین بازگردد. برای آشنایی بیشتر با بیماران اسکیزوفرن با آقای دکتر فربد فدایی، روان پزشک و مدیر گروه روان پزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی رفتیم تا با این بیماری شایع بیشتر آشنا شویم...
ابتدا بفرمایید اسکیزوفرنیا چیست؟
اسکیزوفرنیا یک بیماری واحد نیست بلکه گروهی از بیماری ها با سبب شناسی، سیر و سرانجام متفاوت است که به علت نشانه های مشترک بالینی تحت یک عنوان نامیده می شوند. این نشانه های متفاوت مربوط به حوزه های اندیشه، عاطفه، ادراک و رفتار است. هوش و قوای شناختی به طور نسبی کمتر دچار نارسایی می شود. اسکیزوفرنیا نمونه اصلی روان پریشی ها را تشکیل می دهد.
و تعریف روان پریشی؟
روان پریش ها گروهی از نابه سامانی های شدید روانی هستند که مهم ترین مشخصه آنها اختلال شدید در کارکردهای روانی و قطع ارتباط با واقعیت است. برخی روان پریشی ها عضوی هستند یعنی عامل آنها در دستگاه عصبی مرکزی با چشم یا وسایل تشخیصی نوین قابل مشاهده است. برای نمونه، ضربه و شکستگی جمجمه که به جراحت مغز منجر می شود امکان دارد با توهم و هذیان همراه گردد که حاکی از قطع ارتباط با واقعیت و ممیزه روان پریشی است. اما اکثر روان پریشی ها جنبه کارکردی دارند یعنی قادر به مشاهده آسیب شناسی مغزی در آنها نیستیم اما کارکرد مغز نابه هنجار شده است. اسکیزوفرنیا، نابه سامانی های هذیانی، نابه سامانی اسکیزوفرنیا و موارد متعدد دیگر جزو روان پریشی های کارکردی هستند البته ما می دانیم که در روان پریشی های کارکردی، بیوشیمی مغز دچار نابه هنجاری است و احتمالا ناقل های عصبی یا نوروترانسمیترها اشکالی پیدا کرده اند. روان پریشی ها در اصطلاح عامه دیوانگی و در اصطلاح فقهی و حقوقی جزو انواع جنون خوانده می شوند.
به واژه های جنون و دیوانگی اشاره کردید. آیا استفاده از این واژه ها را تایید می کنید؟
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
وظایف اعضای خانواده یک بیمار اسکیزوفرن
مهمترین وظیفه خانواده یک بیمار اسکیزوفرن به رسمیت شناختن بیماری در عضو خانواده است. متاسفانه خیلی از خانوادهها وجود بیماری روانی را در فرزند، همسر یا والدین خود انکار میکنند. برای نمونه میگویند: پسر ما بیمار نیست، بلکه کارهایی که میکند دست خودش است و اگر بخواهد میتواند جور دیگری رفتار کند. اما خانواده نمیدانند که بیمار بیش از همه از وضعیت خویش رنج میبرد اما بدون کمک حرفهای روانپزشک قادر به تغییر رفتار خود نیست و توقع بیجای بستگان بر مشکل او میافزاید...
دومین وظیفه خانواده، حفظ آرامش در محیط خانه و پرهیز از خردهگیریها و سرزنشهای ناموجه نسبت به بیمار است. برای نمونه، سرزنش یک دختر جوان مبتلا به اسکیزوفرنیا که چرا نمرههایت مانند گذشته درخشان نیست، موجب افزایش دید منفی او نسبت به خود و احساس بیارزشی در وی میشود و رنج او را بیشتر میکند. انتقاد از یک بیمار اسکیزوفرنیک که چرا در کنکور دانشگاه قبول نمیشوی؟ یا چرا به دنبال یک کار پردرآمد نمیروی؟ بر پریشانی او میافزاید. سومین وظیفه افراد خانواده، همکاری در درمان بیمار است، چه درمانهای دارویی و چه درمانهای روانیاجتماعی. برای نمونه باید مراقب مصرف دارو توسط بیمار باشند و از اظهارنظرهای نامربوط به دارو و درمان او که شبیه دوستی خاله خرسه است، بپرهیزند. برای نمونه اگر دارو نخوری بهتر است! یا تو که حالت خوب شده است چرا به مصرف دارو ادامه میدهی؟ یا مصرف دارو خطرناک است،
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
اسکیزوفرن کاتاتونیک catatonic schizophrenia
کلمات کلیدی : اسکیزوفرنی، اسکیزوفرن کاتاتونیک، اختلال حرکتی، آسیب شناسی روانی
امیل کراپلین[1] و یوگین بلولر[2]، دو شخصیت کلیدی در تاریخ اسکیزوفرنی هستند. قبل از کراپلین، مورل، اصطلاح دمانس پره کوژه(زوال عقل پیشرس) را درباره این بیماری بهکار برده است. کراپلین، این اصطلاح را به شکل لاتین درآورد. بلولر، اصطلاح اسکیزوفرن را ابداع کرد. ریشه لغوی اسکیزوفرنیا در لغت یونانی از اسکیزاین[3] به معنی "تقسیم شدن" و فرن[4] به معنای "روان" است. تقسیم شدن روان بیمار اسکیزوفرنیک به دلیل تعدد شخصیت او نیست، بلکه به این علت است که جدایی شدیدی بین خصوصیات شخصیت پیش میآید.[5]
از دوره کراپلین و بلولر، اسکیزوفرن به انواع فرعی تقسیم شده است. یکی از انواع آن، اسکیزوفرن کاتاتونیک است. کارل لودویک کالبام[6]، علائم کاتاتونیک را شرح داد.[7] خصوصیت کلاسیک این نوع اسکیزوفرنیا، اختلال در واکنش حرکتی است.[8] این اختلال، شامل بازداری تعمیمیافته مانند لالی[9]، کندی کلی حرکتی[10]، بهتزدگی[11] و یا هیجان زیاد و فعالیت شدید است. امکان دارد بیمار کاتاتونیک، مکررا بهتزده شود و یا به هیجان آید و یا ناگهان از یک قطب به قطب مخالف نوسان پیدا کند.[12]
همچنین حالاتی مانند خشک و قالبی شدن عضلات[13]، مومی بودن[14]]در این حالت بیمار را میتوان در هر قالب دلخواه قرار داد. وضعیت ایجاد شده دوام مییابد، در حرکت دادن اندام، این احساس به معاینهکننده دست میدهد که انگار اندامهای بیمار از موم ساخته شده است[15][، تغییرپذیری بدن، اکوپاراکسیا ]تقلید بیمارگونه حرکات یک شخص به وسیله دیگری[، اکولالیا]تکرار مرضی و به ظاهر بیمعنی کلمه یا جملهای که فرد دیگری بیان کرده است[ و منفیگرایی به معنی مقاومت و حفظ موضع نامنعطف در برابر کوششهای عملی و کلامی برای تغییر وضع بیمار، در این بیماران دیده میشود.[16]
اگرچه عدم تحرک کاتاتونیک، نشان دهنده عدم فعالیت است، ممکن است این عدم تحرک کاملا فعال و از روی اراده باشد.[17] همچنین این بیماران دچار تخیلات غیرعادی و توهمات شدید و نابهنجار هستند.[18] مک نیل[19]، اعتقاد دارد عدم تحرک و سختی اعضا، یک پاسخ به تهدیدهای تصوری است.[20]
بیمار کاتاتونیک با آنکه به محیط پاسخ نمیدهد، ممکن است کاملا از آنچه در پیرامون او میگذرد، کاملا آگاه باشد. این بیماران ضمن بهت یا تحریک کاتاتونیک، ممکن است به خود، دیگران و یا اشیاء پیرامون خود آسیب برسانند؛ بنابراین به مراقبت نیازمند هستند. مراقبت طبی به علت سوء تغذیه، تحلیل قوا، بالا رفتن درجه حرارت بدن یا زخمهای ایجاد شده توسط بیمار ضرورت دارد.[21]
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
درمان اسکیزوفرن
اسکیزوفرن اختلال پیچیده ای است که به ندرت یک روش درمانی واحد برای پرداختن به این اختلال چند عاملی کفایت می کند. در عین حال روشهای درمانی زیر برای رفع اسکیزوفرن پیشنهاد شده است:
درمان زیست شناختی
دارو درمانی از جمله درمان های زیست شناختی است که برای تغییر علایم افراد مبتلا به اسکیزوفرن ارایه می شود. در واقع باید قبول کرد که دارو می بایست تکیه گاه اولیه و عمده افرادی باشد که به اختلالات روانی مبتلا می شوند.دارو درمانی در درمان اسکیزوفرن با دو هدف درمان علایم حاد و درمان نگهدارنده ارایه می شود. به منظور به حداکثر رساندن پذیرش دارو توسط بیمار لازم است که خانواده ها با اثرات درمانی انواع داروها با دوزهای دارویی متفاوت آشنا و درباره آثارجانبی معمول آن آگاه و در نتیجه از اضطراب احتمالی آنان برای مصرف دارو توسط فرد مبتلا کاسته شود. فنوتیازین ها و سایر داروهای ضد روانپریشی اگر به میزان کافی و به مدت زمان کافی مصرف شوند (زیر نظر روانپزشک) باعث کاهش نشانه های مثبت و عمده اسکیزوفرن می شوند.بنابراین می توانند علایمی چون توهمات، هذیانها، آشفتگی در تکلم و خلق افسرده با تحریک پذیری را کاهش دهند. همچنین داروها قادرند به صورت غیر اختصاصی باعث کاهش بیقراری فرد مبتلا شوند. این داروها گاه در کاهش نشانه های منفی یا جلوگیری از پسرفت رفتارها مؤثر نمی باشند. پس نمی توان انتظار داشت که علایمی مانند فقدان اراده، عدم استمرار تکلم به صورت مؤثر و مفید به سرعت کاهش یابند. بنابراین باید گفت داروها معمولاً برای درمان روان پریشی حاد و نشانه های مزمن و به منظور جلوگیری از بازگشت علایم در زمان طولانی تر مورد استفاده قرار می گیرند. بسیاری از خانواده ها با برطرف شدن علایم حاد بیماری درمان را پایان یافته تلقی می کنند. بنابراین ممکن است مصرف داروها را توسط بیمار جدی نگیرند. در این راستا ضروری است که برای خانواده ها توضیح داده شود که به منظور درمان نگهدارنده لازم است بیمار داروها را به منظور به حداقل رساندن خطر عود یا بستری شدن دوباره وبرای تمام عمر مصرف کند.در صورتی که بیمار دارو را بصورت نا مرتب مصرف نماید احتمال عود بیماری افزایش خواهد یافت.درمان با استفاده از شوک الکتریکی (ECT) از جمله روشهای دیگر زیست شناختی در درمان اسکیزوفرن محسوب می شود. بسیاری از خانواده ها با این روش درمانی آشنا نبوده و بنابر این ممکن است در برابر خواسته پزشک مبتنی بر انجام آن به شدت مقاومت کنند.برا ی افرادی که نسبت به داروهای آنتی سایکوتیک مقاوم هستند یا قادر به تحمل آثار جانبی داروها نمی باشند شوک درمانی روش درمانی مناسبی به شمار می رود وگاه خطر آن کمتر از داروهاست، به طوری که برای زنان باردار یا کسانی که در فکر خودکشی یا دگرکشی هستند و یا اقدام به این اعمال می نمایند، پزشک می تواند از ECT که آثار مثبت فوری دارد استفاده نماید .
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
فرمول اعتماد به نفس
آیا تا به حال برای تان پیش آمده که به خاطر خجالت کشیدن یا ترس از دیگران ، از انجام فعالیتی مفید که در درون ، مطمئن به انجامش هستید ، سرباز زنید ؟ !
امروزه «اعتماد به نفس » کلید حل بسیاری از مشکلات بشر محسوب می شود بنابراین بر آن شدیم تا راه کارهایی را برای تقویت این حس درونی و مثبت بیان کنیم .
1 ـ من مطمئن هستم که می توانم به هدفی که در زندگی دارم ، برسم . من از خود انتظار دارم که با مداومت ، در راستای این خواسته حرکت کنم .
2ـ من می دانم که اندیشه های غالب ذهن من ، خود را باز تولید می کنند ، وسیله ای برای عمل و اقدام می شوند و به تدریج به یک واقعیت فیزیکی تبدیل می گردند . از این رو ، هر روز 30 دقیقه ، به شخصیت دلخواهم فکر می کنم تا تصویر ذهنی مناسبی از این شخصیت دلخواه در من ایجاد شود .
3 ـ من به استناد تلقین به خود ، می دانم هر میلی که به گونه ای آن را در ذهن داشته باشم ، مرا در راستای هدفم هدایت می کند . به همین دلیل ، روزی 10 دقیقه از وقتم را به ایجاد اعتماد به نفس در خودم اختصاص می دهم .
4 ـ من هدف های قطعی و مشخصم را روی یک برگه ی کاغذ نوشته ام . هرگز دست از تلاش بر نمی دارم تا برای رسیدن به خواسته ی خود ، از اعتماد به نفس کافی برخوردار شوم .
5 ـ من خوب می دانم که هیچ ثروت یا مقامی اگر بر اساس واقعیت ها نبوده و راعی عدالت نباشد ، با دوام نیست بنابراین سعی می کنم اقدامی انجام دهم که به همه ی افراد درگیر ، سودی عاید کند . من از نیروی دیگران استفاده نموده و تشویق شان می کنم که به من کمک کنند . خود من هم در کمک به دیگران ، پیش قدم می شوم . من از تنفر ، حسادت ، رشک ، خودخواهی و خودپرستی ، بری هستم و به جای آن ، عشق و محبت در قبال دیگران را انتخاب کرده ام زیرا می دانم که ذهنیت منفی نسبت به دیگران ، هرگز نمی تواند اسباب موفقیت شود .کاری می کنم که دیگران مرا باور کنند زیرا به آنان و خودم ایمان دارم .
من زیر این فرمول را امضاء می کنم و آن را به حافظه ی خود می سپارم . نوشته ی خود را روزی یک بار با صدای بلند می خوانم . من ایمان راسخ دارم که سرانجام براندیشه و اعمال من تاثیر می گذارند تا متکی به نفس و موفق گردم .
منبع :«بیندیشید و ثروتمند شوید»«ناپلئون هیل»
آیا شوهر بی عیب وجود دارد؟
با گذشتن سال های اول ازدواج، شادی ها یکی پس از دیگری رنگ می بازند و روزی به خود می آییم و می پرسیم چه اتفاقی افتاد؟ چرا همه چیز به این زودی عوض شد؟
با گذشتن سال های اول ازدواج، شادی ها یکی پس از دیگری رنگ می بازند و روزی به خود می آییم و می پرسیم چه اتفاقی افتاد؟ چرا همه چیز به این زودی عوض شد؟
خانمی می گفت : وقتی در ابتدای زندگی زناشویی هستیم، همه چیز در اطرافمان شیرین و دلچسب و همه لحظات زندگی مملو از شادی و خوشحالی است؛ و هرگز تصور نمی کنیم که روزی این احساسات خوش و سبکبالی خیال، تبدیل به شرایط ناهموار و دشواری های پی در پی در زندگی شود. اما طولی نخواهد کشید که با گذشتن سال های اول ازدواج، شادی ها یکی پس از دیگری رنگ می بازند و روزی به خود می آییم و می پرسیم چه اتفاقی افتاد؟ چرا همه چیز به این زودی عوض شد؟ آیا گذر ایام بود یا حضور بچه ها و افراد دیگر که این تغییرات را سبب شد؟
ازدواج کلمه ای جادویی نیست که بتواند همه نیازهای ما را برآورده سازد. مورد دیگر این است که باید همسر خود را همراه با محاسن و معایبش بپذیرید. البته پیشنهاد نمی کنیم بی انصافی، بی رحمی، بی نزاکتی و رفتارهای ناشایست او را برای همیشه تحمل کنید، زیرا آدمی قادر است رفتار خود را اصلاح کند؛ اما فراموش نکنید هرگز قادر نیست ماهیت خود را عوض کند.
ما نمی توانیم گذر زمان را متوقف یا حضور بچه ها را در زندگی کتمان کنیم، اما می توانیم پایه های زندگی را براساس این واقعیت ها بنیان نهیم و بکوشیم روزهای شاد اول ازدواج را در زندگی تکرار کنیم. اما چگونه؟ آیا همان طور که لوئیز برد در کتاب «چگونه شوهران خود را شیفته خود کنید» می گوید، باید هر روز یک دسته گل تازه تهیه کنید تا شوهرانتان هنگام آمدن به خانه غافلگیر شوند؟ یا با پوشیدن یک لباس نو سعی کنید از خشکی و یکنواختی زندگی بکاهید؟ آیا باید به نصیحت گروهی از زنان گوش فرا دهید و به زندگی و بچه های خود بی توجه باشید و هر روز در پی تغییر لباس و مدل موی خود باشید تا در نتیجه چنین کاری شوهرانتان آمدن به خانه را به رفتن به هر جای دیگر ترجیح دهند؟ یا باید شیوه گروهی دیگر از زنان را پیش بگیرید و به محض این که شوهر به خانه آمد، ناله سر دهید و شکایت کنان سعی کنید مشکلات کوچک زندگی را بزرگ جلوه دهید تا با جلب محبت و ترحم او اندکی زندگی را خوشایندتر جلوه دهید؟
اما هیچ کدام از این ظاهر سازی های فریبنده، به تنهایی نمی تواند مؤثر باشد و از بروز اختلافات و مشکلات زناشویی جلوگیری کند؛ بلکه باید بکوشید تا «شوهران خود را دوستان خود کنید»!
برای ایجاد این صفا و صمیمیت لازم است موانع را شناسایی کنید و آنها را یکی پس از دیگری از سر راه بردارید. ریچارد آستین می گوید: «یکی از بزرگترین موانع بر سر راه خوشبختی توقعات بیش از حد است». زیرا گروه بی شماری از جوانان، برداشت غلطی از ازدواج دارند و همواره می پندارند ازدواج معجزه ای است که اگر در زندگی آنان به وقوع پیوندد، تمام مشکلات را حل، و زندگی را شیرین و شاد می کند. آنها با چنین تعبیر نادرستی، اقدام به ازدواج می کنند و پس از مدتی درمی یابند که آنچه در ذهن داشته اند، رؤیایی بیش نبوده است. گروهی دیگر بدون در نظر گرفتن توانایی و سلامت روح و روان همسر خود، سعی می کنند همه کارهای شاق و پر زحمت را به او بسپارند و با این روش هرگونه فرصتی را برای به وجود آمدن روابط دوستانه و صمیمی از بین می برند. از نظر روانی هر انسانی نیازهایی دارد، مانند مطرح شدن، پذیرفته شدن، ایمن بودن و تعلق داشتن که هر یک از این نیازهای درونی تا حدودی در ازدواج برآورده می شود. زن و شوهر می توانند در به وجود آوردن حس خوب زیستن به یکدیگر کمک کنند، اما هیچ کدام قادر به آفرینش شادی و خوشبختی مطلق برای دیگری نیستند.
ما انتظار داریم دیگران هر کاری که از دستشان بر می آید، برایمان انجام دهند، در حالی که خود کمترین توجهی به خواسته های آنها نمی کنیم. می خواهیم از اشتباهات ما چشم بپوشند، اما خودمان کوچکترین گذشتی در مورد رفتار بد آنها نداریم. شما می خواهید شوهرتان از هر نظر بی عیب باشد، در حالی که از عیب های خود بی خبرید. همیشه سعی دارید عیوب او را برشمرید و ناله و شکایت کنید که چرا این شوهر آن طور که باید باشد نیست؛ چرا قادر نیست مرا درک کند؟ حتی گروهی از زنان پا را از این هم فراتر نهاده، سعی می کنند شخصیت شوهر را درهم ریخته، دوباره آن را آن طور که می خواهند شکل دهند یا او را مجبور کنند آن طور که می خواهند باشد، نه آن گونه که هست. البته فقط زن ها نیستند که مرتکب چنین اشتباهی می شوند؛ کم نیستند مردانی که همواره از زنان خود خرده می گیرند. به هر حال فراموش نکنید هیچ توهینی بزرگتر از این نوع عدم پذیرش ها نیست.
اولین گام برای به وجود آوردن یک زندگی زناشویی موفق ، پذیرفتن واقعیت هاست.
از جمله واقعیت هایی که باید درک و پذیرفته شوند، معنای ازدواج است؛ باید دانست ازدواج یک نوع شرکت است که نیاز به رعایت اصول و قوانینی دارد. ازدواج کلمه ای جادویی نیست که بتواند همه نیازهای ما را برآورده سازد. مورد دیگر این است که باید همسر خود را همراه با محاسن و معایبش بپذیرید. البته پیشنهاد نمی کنیم بی انصافی، بی رحمی، بی نزاکتی و رفتارهای ناشایست او را برای همیشه تحمل کنید، زیرا آدمی قادر است رفتار خود را اصلاح کند؛ اما فراموش نکنید هرگز قادر نیست ماهیت خود را عوض کند. اجازه دهید این مسئله را با یک مثال بیشتر بررسی کنیم.
برای ایجاد این صفا و صمیمیت لازم است موانع را شناسایی کنید و آنها را یکی پس از دیگری از سر راه بردارید.
فرض کنید شما با مردی که اهل مطالعه یا تفریحات آرام است ازدواج می کنید؛ انتظار نداشته باشید بعد از ازدواج او به مردی شلوغ و پر سروصدا که اهل تفریحات و برنامه های مهیج است تبدیل شود. ممکن است شوهرتان همان فلسفه شما را در زندگی نداشته باشد یا تفریحات مهیج مورد پسند او نباشد. نخواهید که او کاملاً عوض شود. ممکن است همسرتان نتواند تاجری موفق یا ورزشکاری مشهور شود، اما مثلاً می تواند کارمندی خوب و متعهد باشد. باید بدانید همه انسان ها از ذوق و استعداد یکسان برخوردار نیستند. اگر همسر شما در زمینه تجارت، ورزش یا هنر موفق نیست و ذوقی نشان نمی دهد، نباید به خودتان اجازه دهید که درباره اش بد قضاوت کنید و او را مورد ارزیابی نادرست قرار دهید. نباید هر روز یأس و ناامیدی نشان دهید و مثلاً بگویید چرا شوهر من مثل شوهر خواهرم نیست که فلان ماشین آخرین مدل را داشته باشد یا چرا مانند شوهر دوستم سرشناس و معروف نیست. همان طور که شما نمی توانید مثل دوست یا خواهر خود باشید، شوهر شما نیز نمی تواند مثل شوهران آنها باشد!
اگر به انجام چنین کارها و تکرار چنین حرف هایی در زندگی ادامه دهید، نه تنها شوهر خود را نسبت به زندگی دلسرد کرده اید و او را به شدت آزرده خاطر ساخته اید، بلکه این رفتار شما مقدمه ای خواهد شد برای از هم پاشیدن زندگی...
بنابراین فراموش نکنید که پذیرفتن واقعیت ها زیربنای هر نوع موفقیت و روابط سالم است.
منبع : سایت آفتاب
پدید ه یی که در غرب کشور بیداد می کند ...
خودت را تا صبح می کشی !
گروه ویژه – غروب بود ، آبانماه هم بود ، گورستان پر از سرما و نیستی بود. ناله های سوزناک زنی از مرده شور خانه می آمد که حوصله مردها را سرمی برد . مضطرب بودند ، زیر لب چیزی می گفتند و دود سیگارشان را در نگاه یخ زده یکدیگر می ریختند . پیر مردها نزدیک در مرده شور خانه نشسته بودند و آرام با یکدیگر صحبت می کردند و گاهی با شیون و ناله های زن ، سرشان را از روی ناراحتی تکان می دادند . زنی از مرده شور خانه بیرون آمد . خم شد و در گوش یکی از پیرمردها چیزی گفت بقیه کنجکاو به آنها نگاه می کردند . زن پیامش را رساند و بالای سر پیرمرد به انتظار پاسخ ایستاد ، چهره پیرمرد در هم رفته بود ، رو به پیرمردی که نگاه منتظرش را به او دوخته بود گفت : (( میگن نمی شه میت رو شست ، چی کار کنیم )) پیرمرد که سرش را برای شنیدن جلوتر برده بود به حالت اولش برگشت و گفت : (( زود کفنش کننند کار تمام شود ، خدا از سر تقصیراتش بگذرد ! )) زن به مرده شور خانه برگشت ناله ای که از مرده شور خانه می آمد سوزناک تر شد . مردها بیشتر احساس ترس کردند ، طاقت تحمل خشم سرد گورستان ر انداشتند . تا اینکه جنازه را بیرون آوردند ، چهارزن میانسال چهار گوشه تابوت را گرفته بودند و زن جوانی پشت سر آنها با ناله های آشنای خود می آمد . مردها بلند شدند ، آخرین پک ها را به سیگارشان زدند ، تابوت را از زنها گرفتند و برای نماز جلوی مرده شور خانه گذاشتند ، دو نفر از آنها رفتند تا سید پیری را که از زور سرما به داخل اتومبیل پناه برده بود بیاورند ، پیرمرد عصا زنان آمد . جلوی تابوت ایستاد و پیش از آنکه نیت کند ، سرش ر ابرگرداند و داد زد : (( گفتید زن است )) ، (( بله )) سید غریبه یی بود ، (( میرزا مروت )) حاضر نشده بود برای میت دختری که از خانه فرار کرده و خودش را آتش زده بود نماز بخواند .
پیرمرد بی خبر از همه جا نماز میت را خواند . سپس مردها تند دست به کار شدند و جنازه ریحانه را با عجله درقبرکم عمقی که ناشیانه کنده شده بود قرار دادند . ناله ها ی زن جوان شدت گرفته بود زن های دیگر او را احاطه کرده بودند تا مزاحم کار مردها نشود ، گویی همگی عجله داشتند تا پرده آخر یک تراژدی را هر چه زودتر تمام کنند ، بخاطر همین بود که مردها در ریختن خاک بر یکدیگر پیشی می گرفتند . پس از اتمام کاربا قدم های تند و تنی خسته برگشتند ، گویی بار سنگینی را از دوششان برداشته بودند ، همه چیز تمام شده بود آبروی ریخته شده را خاک کرده بودند ، انگار اصلا ریحانه یی وجود نداشته است ، دختری که تا دیروز از هر انگشتش هزار هنر می بارید ، انگشتانی که در آتش جهل مردمان عجول سوخت ، نفرین بر چشمانی که او را با پسر همسایه در حال حرف زدن دیده بود ، آن وقت نا مادری اش الم شنگه یی به پا کرد ، اول فحش و کتک ریحانه بود ، بعد کشاندن موضوع به در و همسایه او که فرصتی به دست آورده بود تا از شر ریحانه خلاص شود ، برای اینکه رابطه آنها را ابدی کند ، حرفهایی بر زبان آورد که ریحانه مجبور شد همان روز از ترس پدر و برادرهایش به خانه خواهرش در شهر فرار کند . اما قضیه چنان در روستا پیچیده بود که جز مرگ راه دیگری نبود . خودش را در انبار خانه خواهرش به آتش کشید . خواهری که او را فهمیده بود و با ناله هایش حوصله مردها را سرمی برد .
از ریحانه و ریحانه های دیگر چیزی جز خاطره روزی که خودشان را به آتش می کشند باقی نمی ماند . خبری که همه جا پخش می شود ، مردم با شنیدن آن افسوس می خورند (( حیف شد )) ، (( طفلی چقدر عذاب کشید )) ، (( مثل یه دسته گل بود )) ، (( خدا بگم فلانی را چه کند )) ....
خبری که بر صفحات حوادث روزنامه ها نقش بسته و مو به تن خوانندگان سیخ می کند . آیا تا به حال دچار سوختگی شده اید ؟ مثلا انگشتان ، موقعی که به ظرف غذای روی اجاق دست می زنید ؟ سوزش شدیدی دارد و براحتی ول کن نیست ! حالا تصورش را بکنید یک دخترچهارده ساله وقتی با ریختن نفت به سر و رویش خودش را به آتش می کشد چه حالی پیدا می کند . آتش تمام وجودش را فرا می گیرد ، گیس های بلندش را ، چشمان زیبا و صورت معصومش را جیغ می کشد ، دست و پا می زند ، خودش را به درو دیوار می کوبد ، اما آتش قانون خودش را دارد و هیچ منطقی را بر نمی تابد ، همانند قانون کهنه جهل و نادانی که دخترک را به دامن این آتش سوق داده است . از آن دختر ظریف با آن خنده های ریز و نگاه های شیطنت آمیز ، توده یی در هم از گوشت و استخوان و لباسهایش بر جای می ماند ! چرا ؟ محمد دهگانپور کارشناس امور آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی می گوید : این پاسخ فرد به وضعیت اجتماعی موجود است. نوع ابزاری که برای خودکشی انتخاب می شود نشان دهنده ساختار روانی و پیامی است که فرد می خواهد به جامعه برساند تا بیشتر آنها را تحت تاثیر قرار دهد ، چنین حالتی در اعتراض های سیاسی نیز دیده می شود. واقعیت این است که راه دیگری وجود ندارد کسی به خواسته های آنان توجه نمی کند ، عموما در وضعیت عادی ، حق حرف زدن ندارند ، چه رسد به زمانی که از دید جامعه انسانهای گناهکارنیز شناخته شوند . در واقع ریحانه با هیچ منطقی نمی توانست بی گناهی خود را ثابت کند و تا آخر عمر باید نگاههای سنگین دیگران و نزدیکانش را که او را به چشم یک دختر هرزه می دیدند تحمل کند ، آخر سر هم مجبور بود با پیرمرد ی از روستای دیگر ازدواج کند ، در سایر موارد هم ، زن مجبور است که تحمل داشته باشد تحمل فقر ، تحمل کتک ، تحمل شوهرمعتاد ، هر گونه اعتراضی او را به بی لیاقتی متهم خواهند کرد ، او خودش را به آتش می کشد تا آنجا که می تواند خودش را نشان دهد ، جیغ و داد بکشد و همه بی تفاوت های پیرامونش را برای خاموش کردنش به شتاب وا دارد ، تا حداقل کسی متوجه او باشد که احساس دارد و سوختن را می فهمد ......
دهگانپور درخصوص وضعیت اجتماعی مناطقی که بیشترین آمار خودسوزی را دارند می گوید : در این مناطق ( غرب کشور ) جامعه ظاهرا شهری شده است اما زیر ساختهای آن همچنان قومی و قبیله یی باقی مانده است . زیر ساخت هایی که با توسعه اجتماعی همخوانی ندارند در نتیجه قشر جوان جامعه با تعارض مواجه می شود . عناصر فرهنگی کهنه و متحجرانه این زیر ساخت ها حتی خودکشی را به این جوانان تحمیل می کنند ، مثلا تا گفته شود (( دخترت با فلانی دیده شده ؟ )) پدر یا برادر دختر ضمن تنبیه به او می گویند (( خودت را تا صبح می کشی )) .
این کارشناس روانشناسی در ادامه می گوید : عدم توسعه متعادل در مناطق غرب بویژه ایلام ، زمینه این قبیل حوادث را فراهم کرده است . ما از حقوق زنان حرف می زنیم ، شعار می دهیم ، و در رسانه های خود حضور آنان را منعکس می کنیم ، اما این وضعیت بطور کامل در کشور حاکم نیست ، در بسیاری از مناطق فشارهای سنتی همچنان رواج دارند ، برای همین زمانی که جوان تحت تاثیر این شعارها عمل می کند از سوی این سنت ها ی کهنه سرکوب می شود . کارشناس امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی درباره راهکارها و برنامه های پیشگیرنده در این خصوص می گوید : نمی توان یکشبه عناصر کهنه و متحجر فرهنگی مربوط به دوره پدر سالاری را از بین برد و یک پدربزرگ را عوض کرد تا مثل نوه خود فکر کند ، نیاز به برنامه ریزی های گسترده دارد باید فرهنگ جدید را به اشکال مختلف آموزش داد و جو موجود را باز کرد.
وی درادامه می گوید : وقتی در محیطی خودکشی روی می دهد نباید افراد دیگر آن محیط را به حال خود رها کرد این محیط را باید زیرنظرگرفت و با ارایه خدمات مددکاری و روانپزشکی از بروز پیامدهای بعدی جلوگیری کرد ، اما این مراقتب ها صورت نمی گیرد حتی فردی که خودکشی کرده پس از یکسری خدمات صرفا پزشکی به حال خود رها می شود ، در حالی که بیش از یک سوم این افراد دوباره خودکشی می کنند .
تا همین اواخر بحث خودسوزی تنها به مناطق غرب کشور خلاصه می شد ، اما اخبار مربوط به استان های قزوین ، مازندران و فارس نشان می دهد که باید این پدیده را به شکل جدی در مناطق مختلف کشورریشه یابی کرد . اخباری که بیانگر کاهش سن خودسوزی و افزایش موارد آن است ، متاسفانه به دلیل محافظه کاری های اجتماعی آمار و اطلاعات دقیقی از خودسوزی زنان دردست نیست ، تحقیقات انجام گرفته نیز منطقه یی و استانی بوده و عملا آماردقیقی از نرخ خودکشی و خودسوزی درکل کشور ارایه نمی دهند . با این حال در بیشتر این تحقیقات اختلاف ها و کشمکش های خانوادگی ، فقر ، ازدواج تحمیلی ، اعتیاد ، تشدید فشارهای سنتی بر زنان به عنوان عوامل خودسوزی افراد درنظر گرفته شده است . آمارهای منطقه یی نشان می دهد که خودسوزی درسالهای اخیرافزایش یافته است . به عنوان نمونه در استان ایلام آمار خودسوزی 14 درصد درصد هزاز نفردرسال 75 به 29 درصد درصد هزار نفر در سال 80 رسیده است . درهمین سال آمار استان کرمانشاه 31 درصد و همدان 28 درصد در صد هزار نفر گزارش شده است .
افزایش این آمارها و مشاهده موارد خودسوزی در استانهای دیگر نشان می دهد که شعارها و برنامه های فرهنگی مبتنی بر حفظ حقوق و آزادی زنان و جوانان بطورکامل تحقق پیدا نکرده است .
موسیقی درمانی و تاثیر آن در درمان بیماریها
در دنیای پرشتاب امروز، دنیایی که بدخوابی، استرس و سبک زندگی شتاب زده امری عادی محسوب میشود، "موسیقی درمانی" و به عبارتی دیگر بهکارگیری موسیقی برای بهبود موقعیتهای مختلف، رویکردی بسیار جالب میتواند باشد.
موسیقی درمانی یکی از جلوههای کاربردی موسیقی در زندگی عموم است و آشنایی با این رشته میتواند استنباط و انتظار عموم از موسیقی را ارتقاء بخشد و ذهن را به سوی کاربرد گسترده آن متوجه کند.
ارتقای درک علمی از موسیقی و ترمیم فرهنگ شنیدن موسیقی باعث میشود درک موسیقی از گردونه محدود احساس فراتر رود و بر فضای گسترده و فکورانه آن افزوده شود به گونهای که فرد موسیقی را عمیقا بفهمد و به خوبی در اختیار گیرد.
موسیقی درمانی در درمان افرادی که دچار ناتوانیهای مختلفی از جمله عقب ماندگی ذهنی، تاخیر یافتگی رشدی، معلولیت جسمی، بیماری روانی و دیگر مشکلات بودهاند، نتیجه موفقیتآمیزی داشته است.
موسیقی درمانگر، اهداف و مقاصد را بر اساس نیازهای خاص درمانجو دنبال میکند و برای پیشبرد این اهداف از شیوههای گوناگونی استفاده میشود برای مثال، آواز خواندن میتواند به افراد مبتلا به بیماری آلزایمر کمک کند تا حافظه دراز مدت خود را به کار اندازند.
نواختن آلات موسیقی با همسالان یا فرد یا افراد درمانگر، میتواند مهارتهای میان فردی و یا قدرت برقراری ارتباط با دیگران را افزایش دهد و کارکردهای اجتماعی را بهبود بخشد. از همه مهمتر اینکه افراد احساساتشان را در روشی مطمئن و لذتبخش بوسیله نواختن موسیقی، گوش کردن به موسیقی و حرکات موزون و هماهنگ با موسیقی بیان میکنند.
موسیقی میتواند استرس را کاهش دهد. به عنوان مثال، برای مقابله با هراس از صحبت در مقابل دیگران و ترس از روبرو شدن با شخصیتهای با نفوذ میتوان از واکنشهایی که با موسیقی راک تهییج شده است استفاده کرد.
طبیعی است که سلیقه شخصی روی عکسالعمل شنونده نسبت به موسیقی، اثر دارد از این رو باید برای استفاده بهینه از موسیقی درمانی جهت کاهش تنش و استرس، سلیقه شخصی افراد در نظر گرفته شود.
هرچند استفاده از موسیقی آرامبخش یا محرک میتواند در موارد مختلف مفید باشد، اما در عین حال موسیقی دارای ظرایفی است که عکسالعملهای پیش بینی نشدهای را در بعضی افراد بیدار میکند.
به عنوان مثال موسیقی ریتمیک آرام که در موارد عادی نوعی موسیقی آرامبخش محسوب میشود میتواند برای در بعضی شنوندهها احساسی غریب و یا ترس آور ایجاد کند.
دکتر "علی زادهمحمدی" رئیس انجمن موسیقی درمانی ایران در تعریف موسیقی درمانی میگوید، "موسیقی درمانی، استفاده تجویز شده و سازمان یافته از موسیقی یا فعالیتهای آن برای تغییر حالات ناسازگار زیر نظر موسیقی درمانگر برای کمک به مراجعین در رسیدن به اهداف درمانی است."
این متخصص موسیقی درمانی میگوید موسیقی درمانی وسیله سرگرمی و بازی نیست بلکه عامل اصلاحکننده تجویز شدهای است که به بهبود سازگاری رفتار و حالات کمک میکند.
در پنجاه سال گذشته تحقیقات بسیار زیادی انجام شده است که نشان میدهد موسیقی روی بسیاری از بیماریها از جمله ناراحتیهای تنفسی، بیماریهای قلبی، دردهای کلیوی، بیماریهای کودکان، ناراحتیهای قبل و بعد از جراحی، دردهای زایمان ، کما، سوختگی و عوارض سرطان اثر دارد.
بیشتر مادران هنگام بارداری نگران وضعیت خود هستند این نگرانیها اگر چه بیشتر در اثر خیال و تصورهای شخصی است اما از تنش و نگرانی آن نمیتوان چشمپوشی کرد و خواهناخواه مادر را دچار ناآرامی میکند.
پزشکان برای تقویت آرامش مادران همواره روشهای غیردارویی را توصیه میکنند روشهایی که کمک میکند تا از تشویش و نگرانی مادر کاسته شود که تمرینهای "تن آرامی" ? Relaxation?از جمله مهمترین این روشها است.
دکتر زادهمحمدی در این خصوص میگوید استفاده از موسیقی آرامبخش همراه با تمرینهای تنآرامی توام با تصور هدایت شده، روش رایجی برای تقویت آرامش مادران است.
خواندن ترانهها و انجام بعضی از تمرینها موجب میشود که مادر آرامش پیدا کرده و خاطره مثبتی از اتاق عمل دریافت کند.
به گفته کارشناسان، موسیقی در درمان برخی از بیماریهای روانی، افسردگی، میگرن، سردردهای عصبی واضطراب موثر است.
اوج انتقال احساسات و تاثیرات در موسیقی نهفته است و یک موسیقی واقعی و خوب میتواند بر لایههای وجودی فرد اثر بگذارد و به زندگی انسان معنا و جهت ببخشد.
برخی آزمایشها نشان داده است افرادی که بعد از عمل جراحی برایشان موسیقی پخش میشود، تحمل درد بیشتری دارند و برای تسکین درد خود کمتر تقاضای مسکن میکنند.
دکتر "غفار ملک خسروی" روانشناس و دبیر انجمن موسیقی درمانی نیز با اشاره به این که اضطراب و افسردگی پایه و اساس بسیاری از بیماریهای جسمی و روانی هستند، گفت بر اساس تحقیقات مختلفی که تا به حال صورت گرفته، با استفاده از موسیقی درمانی و تمرین تنآرامی استرس و افسردگی کاهش مییابد و در پی آن از شدت بیماریهای جسمی و روانی فرد هم کاسته میشود.
وی میگوید در مورد بیماریهایی همچون میگرن که ارتباط مستقیمی با میزان اضطراب و استرس وارده به افراد دارد، با کمک موسیقی میتوان در جهت کاهش استرس و در نتیجه کاهش شدت دردهای میگرنی گام برداشت.
زمانی که انسان درد دارد آستانه تحمل او پایین میآید و به عبارتی حساستر میشود در اینجا موسیقی و تمرین تن آرامی میتواند منجر به ایجاد آرامش در فرد شود.
به گفته این متخصص موسیقی درمانی تاکید بر این نکته مهم است که موسیقی به تنهایی کار درمانی نمیکند بلکه به عنوان یک روش حمایتی، در بالا بردن کیفیت سلامت روانی و جسمی افراد کمک میکند.
به کار بردن موسیقی در بیمارستانها، رستورانها، پارکها و ... در ایجاد آرامش و احساس خوشایند در افراد موثر است.
انواع موسیقی برای کمک به حل مشکلات مختلف، موسیقیها یا سازهای مختلفی وجود دارد که درمانگر آن را بر اساس شناخت مشکل در بیمار با هدف کم کردن یک مشکل خاص، انتخاب میکند.
دکتر ملکخسروی میگوید به عنوان مثال اگر فردی مضطرب است این فرد در درجه اول به آرامش نیاز دارد و برای او از یک موسیقی آرامبخش که ریتم کمتری دارد و فواصل گامها هم در آن کم است استفاده میشود.
موسیقی به دلیل جذاب بودن میتواند در وجود همه کس و در سطوح و واکنشهای مختلف بدنی و روانی به راحتی و با احساس خوشایندی نفوذ کند.
وقتی برنامههای موسیقی درمانی میتواند بر بیمارانی که در حالت بیهوشی کامل به سر میبرند اثر بگذارد، طبیعی است که تاثیر آن بر بیماریهای ساده بیشتر است.
از نظر پزشکی یک بیمار وقتی در بیهوشی کامل به سر میبرد و علایم حیاتی او به کمترین حد میرسد در بدترین شرایط قرار دارد (اغماء) در چنین حالتی موسیقی درمانی توانسته است در حد هر چند اندک، ارتباط و حیات روانی و جسمانی را به بیمار بازگرداند.
علت تاثیر موسیقی درمانی روی بعضی از علایم بیماریهای مزمن و حاد پزشکی، جذاب بودن ذاتی و نیروی محرک و قوی آن است.
در سالهای اخیر در آمریکا از موسیقی به عنوان داروی پیشگیری و تقویت کننده سلامت و شخصیت استفاده میشود و به نظر میرسد که موسیقی باعث تجدید حیات میشود بعد از آمریکا پیشرفت سریع موسیقی درمانی در انگلستان بوده است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آیا عصبانیت و خشم تعریفی مشخص دارد؟
آیا عصبانیت و خشم تعریفی مشخص دارد؟
عصبانیت و راههای مقابله با آن
عصبانیت
جنون ،شکل پیشرفته عصبانیت است ،هراس بی جهت مانند ترس می
عصبانیت و راه های مقابله با آن
برای آنان که می خواهند شکست را بشکنند
تو می توانی اگر بخواهی!
دوست مناسب برای فرزند شما
[عناوین آرشیوشده]